• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت رقیه(س) -(روح بزرگش دمیده است جان در تن کوچک من)

514

روح بزرگش دمیده است جان در تن کوچک من 
سرگرم گفت وشنود است او با من کوچک من 

وقتی که شبهای تارم در انتظار سپیده است 
خورشید او می تراود از روزن کوچک من

یک لحظه از من جدا نیست بابای خوبم ببینید 
دستان خود حلقه کرده است بر گردن کوچک من 

می خواستم از یتیمی ، از غربت خود بنالم 
دیدم سر خود نهاده است بر دامن کوچک من 

گفتم تن زخمی اش را ، عریانی اش را بپوشم 
دیدم بلند است و، کوتاه پیراهن کوچک من

در این خزان محبت دارم دلی داغ پرور 
هفتاد و دو لاله رسته از گلشن کوچک من 

از کربلا تا مدینه یک دفتر خاطرات است 
با رد پایی که مانده است از دشمن کوچک من 

دنیا چه بی اعتبار است در پیش چشمی که دیده است 
دار الامان جهان را در دامن کوچک من 

آنان که بر سینه دارند داغ سفر کرده ای را
شاخه گلی می گذارند بر مدفن کوچک من

  • جمعه
  • 19
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:52
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران