در این حرم چیزی ندیدم غیرِ زیبایی
کم نیست در صحنت نفس های مسیحایی
هر کس به دیدار تو آمد کربلایی شد...
اینگونه خواهی کرد از مهمان پذیرایی
از کودکی با پنجره فولاد مانوسم
وقت گرفتاری نخواهم رفت هر جایی
از آب سقاخانه هر کس خورده ، می فهمد
زمزم ندارد این چنین آب گوارایی
وقتی که نام مادرت را می بَرَد زائر
در صحن غوغا می شود آن هم چه غوغایی
وقتی برای دستگیری می رسی از راه
صحرای محشر تازه خواهد شد تماشایی
حاجات سائل را نگفته می دهی، یعنی
در دست و دلبازی نداری هیچ همتایی
چشم انتظارت می نشینم در صف محشر
بی شک به دیدار منِ سرمست می آیی
- دوشنبه
- 6
- آبان
- 1398
- ساعت
- 12:50
- نوشته شده توسط
- احسان نرگسی
- شاعر:
-
احسان نرگسی رضاپور
ارسال دیدگاه