خسته از بار گناهم خدایا مددی
توشه ام ناله و آهم خدایا مددی
باز دعوت شدهام در مه رحمت سویت
بنما تو سر به راهم خدایا مددی
میهمانم،به سر سفره ی احسان توام
بگذراز جرم وگناهم خدایا مددی
شب مهمانی تو رحمت تو کامل شد
تو شدی هادی راهم خدایا مددی
کار من در همه ی عمر گنه بوده، ولی
بوده ای تو تکیه گاهم خدایا مددی
دعوتم کردی و من کوه گنه آوردم
بنگر روی سیاهم خدایا مددی
بوده ای،ای همه رحمت،همه ی جودوکرم همه ی عمر گواهم خدایا مددی
شده باذلت وخواری وگنه عمرم طی
گنهم توشه ی راهم خدایا مددی
بارها خوانده ای و من زتو شرمنده شدم
به برت نامه سیاهم خدایا مددی
معصیت،جرم و خطا،کوه گنه گردیده حاصل عمر تباهم خدایا مددی
دست من راتوگرفتی همه عمرم،ورنه
با گنه به قعر چاهم خدایا مددی
تو پناهنده ی هر نیک و بدهستی یارب آمدم بر تو پناهم خدایا مددی
بنما در شب رحمت،شب عفو و بخشش
از کرامت تو نگاهم خدایا مددی
بعد یک عمر بدی سوی تو برگشتم من
جز رضایتت نخواهم خدایامددی
نوربخش دل هربنده ی شرمنده تویی
تو دهی عزت و جاهم خدایا مددی
من(رضایم)که همه عمرزلطف و کرمت شامل لطف الاهم خدایا مددی
- پنج شنبه
- 11
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه