من از این و از آن حذر میکنم
عزیزم فقط با تو سر میکنم
تو که احتیاجی نداری به من
منم که ز دوری ضرر میکنم
شبانه میایم در خانه ات
به حسرت نگاهی به در میکنم..
خودت را بده مابقی را بگیر
ببین بعدش اما اگر میکنم؟!
دراین کوچه ها بی قرار توام
نه اینکه گدایی زر میکنم
عجب امتحانی گرفتی ز من!
کمک کن!که حس خطر میگنم
من آن اه جانسوز نیمه شبم
برای تو باشم اثر میکنم
بغل باز کن نوکرت امده
چنان طفل میل پدر میکنم
کنون که مرا راه دادی خوشم
به جز گریه کاری مگر میکنم؟
اگر باز شد صحن قبل از همه
سریعا به مشهد سفر میکنم
شب جمعه ها یاد گودال شاه
به سر میزنم دیده تر میکنم
نزن شمر با خنجرت بر سرش
به تل ایستادم نظر میکنم
مرا ذبح کن دست بردار از او
خودم را برایش سپر میکنم
- یکشنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1399
- ساعت
- 10:44
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه