◾بازار کوفه
بخواب ناز رفته اصغر من
به روی نی سر نیلوفر من
نگفتی بعد من بیچاره میشه
به راه شام و کوفه مادر من
سربازار دیدم قد کشیدی
ز روی نیزه مادر را ندیدی
دو دستم بسته و قدم خمیده
تمام نالههایم را شنیدی
سرت بر روی نی سردار گشتی
روانه جانب بازار گشتی
تمام نیزهداران مست هستند
تکانی داده سرت بیدار گشتی
الا ای کودک ببریده حنجر
بیا پایین ز بالا پیش مادر
چرا چشمان خونبار تو بازه
سرت بادا سلامت پای تا سر
- سه شنبه
- 11
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 18:47
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه