الـهی آمـدم سـويـت دگـر بــار
به آهی سينه سوز و چشـم خونبار
نمـوده تـوبـه و تـوبـه شکسـتم
نه يکبار و دو بـاره بلکـه صـد بـار
بـه درگــاه تـو بــاز آورده ام رو
دو دستي بـر دعا زار و دل افکار
به دو شم کـولـه بـاری از گناهان
گنه کـارم گنه کـارم گنه کـار
ز جـرم و معصیت آيـنـه ی دل
شده تار و سیه همچون شب تـار
منم گـويد منم گـويد به هـر جـا
زبـانـی را کـه دادی بهـر اذکـار
امـان از اين زبـان آتش ا فروز
بـرد آخـر مـرا در دامـن نـار
ز بسکه اين زبـان بنمـوده غيبت
ديگر خـارج شده از دستم آمار
الهـی آگهـی در این زمـا نـه
چه هـا بـا دل نموده نفس بيمـار
چو عبدی روسيه در بارگـاهـت
بُود دستم تهـی با شـرم بسيار
دو چشما نی کـه دادی بهر ديدن
شده بر محـرم و نامحـرمان يـار
الهـي قـا متـم گشته هـلالـي
ز جـرم بی شمـار اين گنـه کـار
کریما رو سيـاهـم رو سيـاهي
بـود ره توشه ی عقبـا به اجبار
چه گـويم زين دوپـای بـی اراده
به هـرجـا می رود با شوق بسیار
شکـم روزه ولـی چشم و دهانم
دمـادم بـا خطـا بنمايـد افطـار
تـو رحـما نی الهـی روز محشر
به رحمـت کن مـدا را بـا مـن زار
آخوندي با همه جـرم و گناهش
به رحمت بسته دل اي حيّ دادار
- چهارشنبه
- 19
- آذر
- 1399
- ساعت
- 0:17
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی حسن آخوندی
ارسال دیدگاه