زينب آمد كربلا با حالِ خسته
شيشهي عمرِ دلِ زينب شكسته
بين آن مقتل نشسته
ديده را بر خيمه بسته
يا حسين جانم ـ يا حسين جانم (3)
زينب آمد بر مزار دلبرِ خود
خاك غم ريزد دمادم بر سرِ خود
گويد اي جانا ببين چشمِ ترِ من
در سفر اي گل چه آمد بر سرِ من
هر كجا تا ميرسيدم
رأس تو بر نيزه ديدم
يا حسين جانم ـ يا حسين جانم (3)
قافله هر سو به هر جايي روان شد
بر زمين افتاد و چون برگِ خزان شد
هر كجا با آه و ناله گريه كردند
جمله با يادِ سه ساله گريه كردند
كربلا شد در شراره
گشته عاشورا دوباره
يا حسين جانم ـ يا حسين جانم (3)
شاعر : حسن فطرس
- دوشنبه
- 27
- آذر
- 1391
- ساعت
- 13:54
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه