ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
گر تاج میدهی غرض ما قبول تو
ور تیغ میزنی طلب ما رضای توست
گر بنده مینوازی و گر بنده میکشی
زجر و نواخت هر چه کنی رای رای توست
گر در کمند کافر و گر در دهان شیر
شادی به روزگار کسی کاشنای توست
هر جا که روی زنده دلی بر زمین تو
هر جا که دست غم زدهای بر دعای توست
تنها نه من به قید تو درماندهام اسیر
کز هر طرف شکسته دلی مبتلای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقی و، ما را هوای توست
قوت روان شیفتگان التفات تو
آرام جان زندهدلان مرحبای توست
گر ما مقصریم تو بسیار رحمتی
عذری که میرود به امید وفای توست
شاید که در حساب نیاید گناه ما
آن جا که فضل و رحمت بیمنتهای توست
کس را بقای دایم و عهد مقیم نیست
جاوید پادشاهی و دایم بقای توست
هر جا که پادشاهی و صدری و سروری
موقوف آستان درِ کبریای توست
سعدی ثنای تو نتواند به شرح گفت
خاموشی از ثنای تو حد ثنای توست
شاعر:سعدی شیرازی
- چهارشنبه
- 6
- دی
- 1391
- ساعت
- 14:50
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه