نگاه دشت خیره سوی نیزه
چه غوغایی شده پهلوی نیزه
فدای چشم های بیقرارت
نگاهی کن به من از روی نیزه
×××
نگاهت دارد اعجاز مسیحا
قیامت می کند صحرا به صحرا
بخوان قرآن به روی نیزه و بعد
ببین تازه مسلمان های خود را
×××
نه فریاد و نه شیون حرف می زد
شبیه روز، روشن حرف می زد
چه از خورشید می فهمد مگر شام؟
نگاهت با دل من حرف می زد
شاعر:یوسف رحیمی
- پنج شنبه
- 7
- دی
- 1391
- ساعت
- 8:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه