گر چه آلوده تن و نامه سیاه آمده ام
	 کن عنایت که به امید نگاه آمده ام
	 حرمت کعبۀ عشق و نگهت چشم خدا
	 به طواف حرمت غرق گناه آمده ام
	 خسته از سرکشیِ نفس ز حق بی خبرم
	 شب ظلمانی ام و در پی ماه آمده ام
	 نکند روی بگردانی و راهم ندهی
	 که به امید نگاه، این همه راه آمده ام
	 همه ی حاجت من دیدن رخسار شماست
	 " من بدین در، نه پیِ حشمت و جاه آمده ام "
	 همه ی هستی من اشک غم کرببلاست
	 زان سبب محضرتان جامه سیاه آمده ام
	 کربلا، کرب و بلا در دل ما ساخته است
	 کز غمش با شرر و شعلۀ آه آمده ام
	شاعر : ناصر شهریاری
- پنج شنبه
- 7
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:18
- نوشته شده توسط
- سیده زینب فیض
- شاعر:
- 
                            ناصر شهریاری

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه