-لطفا حق روضه ادا شود-
افتادی و تا خورد به گودال، لبت
با گریه دوید...سوخت از تاب و تب
تا پیکر خود را سپرِ جان تو کرد
گفتی که عمو شود فدای ادبت
اینکه نکند خار به دستش برود
هر ثانیه بود؛ فکرِ هر روز و شبت
بی دستش کردند و به پا شد کینه
هم از جمل و هم حسن(ع) و هم نسَبت
با خاک درآمیخته، یکسان شده بود
در زیر قدم هایِ پیاپی رطبت
زد حرمله(لع) تیر بر تنِ عبدالله(ع)
پرپر زد و سخت شعله ور شد غضبت
می سوختی از غم و: «خدایا أَمْسِك-
-عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماء»* شد ذکر لبت!
*...در این هنگام حرمله(لع) تیری به طرف عبد الله(ع) انداخت که گوش تا گوش عبد الله(ع) بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد. آنگاه حضرت این مردم را نفرین کرد و به خداوند عرضه داشت:«أَللّهُمَّ أَمْسِكْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ...»
«خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن...»
بحار الانوار/علامه مجلسی،جلد۴۵
مقتل اللهوف/سید بن طاووس،صفحه٧٢
مقتل مقرّم/صفحه٢۴۶
ارشاد مفید/صفحه٢۴١
- جمعه
- 22
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 12:11
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه