?بفرمائید....
?یک جرعه غزل ناب....
?مهدوی
چه میشود که بیایی کنم تماشایت
فدای بغض گلوگیر و اشک شبهایت
شبی گذر کن از این کوچه های دلتنگی
که دل هوای تو کرده فدای غمهایت
غم تو غصه ی عالم شده نمیفهمد
کسیکه دل به همه داده جز تولایت
صدای شیهه ی اسبت ز دور میآید
بیا که عالم و آدم فتاده بر پایت
بهمره تو بیاید نسیم شوق وصال
معطر است جهانی ز باغ گلهایت
گل شقایق و یاس و عقاقی و سوسن
الا تو نرگس زهرا به چشمانم جایت
انا ابن حیدریت لرزه بر جهان انداخت
تمام عالم از این بانگ گشته شیدایت
- جمعه
- 22
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 19:43
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه