چهل روز شد و گشتم حسین زایر کویت
می سوزم و گریان شده یاد گل رویت
با تو من بگویم،شرح سفرم را
با این دل سوزان،سوز و شررم را
مظلوم حسین جان۴
خون شد جگرم بعد تو ای یوسف زهرا
ماندم تک و تنها در آن پهنه ی صحرا
دیدم علی اکبر،پاره پاره پیکر
گشته اربا اربا،آن شیر دلاور
مظلوم حسین جان۴
شد پشت خیام حرمت مدفن اصغر
قنداقه پر از خون و بریده شده حنجر
دیده ام به خیمه،هر دلی کباب است
با کشتن اصغر،خونجگر رباب است
مظلوم حسین جان۴
دیدم که یل ام بنین علقمه تنهاست
بی دست و سر افتاده زمین پیکر سقاست
از کینه ی دشمن،دست او جدا شد
با عمود آهن،فرق او دو تا شد
مظلوم حسین جان۴
غم گشته نصیبم که تو رفتی ز بر من
مردم ز غم هجر تو خون شد جگر من
غربت تو دیدند،سوی تو دویدند
در گودی مقتل،رأس تو بریدند
مظلوم حسین جان۴
بعد از تو زدند آتش کین بر همه خیمه
دیدم که زده رأس تو دشمن روی نیزه
دیدم همه طفلان،با صورت نیلی
رخساره کبود است،از ضربت سیلی
مظلوم حسین جان۴
بر زخم دلم دشمن دیرینه نمک زد
طفلان تو را از ستم و ظلم کتک زد
بعد از تو برادر،رفتم به اسیری
رفتم ز کنارت،با درد کثیری
مظلوم حسین جان۴
خون شد دل من در سفر کوفه و شامات
وارد شده در شام ز دروازه ی ساعات
روز همه شب شد،از دشمنی شام
از کینه زدند با،سنگ از لب هر بام
مظلوم حسین جان۴
برده است مرا دشمن دین شام خرابم
با اهل حرم برد مرا بزم شرابم
بنمود جسارت،بر قاری قرآن
بر لبان تو زد،او به چوب خزران
مظلوم حسین جان۴
یک غنچه بمانده ز تو در کنج خرابه
دفن و کفن طفل تو گردیده شبانه
من آمده حاجت،را از تو بگیرم
کن دعا برادر،بی تو من بمیرم
مظلوم حسین جان۴
(سبک: چو گیسوی تو من در پیچ و تابم )
- شنبه
- 19
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 10:6
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه