◾روضهی شب هفت
◾در فراق مولا علی(ع)
زینب به دامن اشک غم از دیده بارد
اهل ولا زینب دگر بابا ندارد
درد غریبی را چنین ابراز دارد
سر را به زانوی غریبی میگذارد
گوید همه امید من بر باد رفته
از خانهام آن شاه عدل و داد رفته
سربستهگوید اینسخن از سوز سینه
با یادگار مادرش آن بی قرینه
گوید که بابا کشته شد از ظلم و کینه
ما را ببر از کوفه در شهر مدینه
دلتنگ مادر گشتهام از بعد بابا
ذکرم شده دائم میان خانه اُمّا
من را ببر از بین این شهر جفاجو
غم آمده بر سینهی خواهر ز هر سو
این مردمان فتنهگرهای هزار رو
بردند ما را هر طرف این کو به آن کو
آواره گشتیم از مدینه شهر مادر
کشتند این نامردمان ساقی کوثر
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
- جمعه
- 25
- فروردین
- 1402
- ساعت
- 4:18
- نوشته شده توسط
- م مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه