• یکشنبه 9 دی 03

 محسن ناصحی

مناجات با خدا -(در خود خزیده بودم، تو بی خبر رسیدی)

432


در خود خزیده بودم، تو بی خبر رسیدی
من خواب مانده بودم، وقت سحر رسیدی

حتی صدای پایت من را نکرد بیدار
من منتظر نبودم، تو از سفر رسیدی

تو در زدی ولی باز، نشنید گوشم انگار
تو باز هم به داد این کور و کر رسیدی

ای ماهِ روزه خیلی، خشکیده بود چشمم
اما به جای من تو، با چشم تَر رسیدی

دیدی فرار کردم، دیدی گریز پایم
هم بیشتر دویدی، هم بیشتر رسیدی

من در گناه بودم، نزدیک چاه بودم
می‌خواستی نیفتم، آسیمه سر رسیدی

دست مرا گرفتی، در روضه‌ام‌ نشاندی
هم روضه‌خوان شدی و هم خون‌جگر رسیدی
**
هر روز وقت افطار، هر روز مثل هر بار
رفتی کنار گودال  از تن به سر رسیدی

لب‌تشنه بود ارباب، ای روضه‌خوانِ بی تاب
بردار با خودت آب، فردا اگر رسیدی

  • پنج شنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 12:36
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران