#بنداول
زانو هاشو توبغلش گرفته
تو دلشه درد و دله نگفته
بسکه پر از زخمه کفه دوتاپاش
نمیتونه راه بره هِی می افته2
خرابه رو روی سرش
گذاشته و همش دم داره
باباشو میزنه صدا
دلش ز شامیا غم داره
به روی صورت و سرش
جای اذیته و آزاره
خاطره های راهشو
میکنه با خودش مرور
دلداری میده خودشو
بابا میاد غصه نخور
برای دیدن بابا
میکنه حاضر خودشو
به سختی شونه میکنه
موهای نیمه سوختشو
بابا حسین بابا حسین 8
#بند_دوم
میلرزه دستاشو چشاش تاره
سره باباشو تو بغل داره
چشاش شبیه ابرا می باره
وقتی که لمس میشه لبه پاره 2
حالا که به باباش رسید
دیگه دنیا براش کابووسه
هی صدا میزنه بابا
جوابی نمیاد مایوسه
زخمای روی صورتو
دونه دونه داره میبوسه
میگه سر تو هم بابا
شکسته مثله سره من
یبار دیگه نازم بکن
بهم بگو دختره من
تو مجلس حرامیا
خیلی دیدم باباعذاب
با چوب میزد تو دهنت
روی سرت میریخت شراب
من الذی ایتمنی
- شنبه
- 22
- مهر
- 1402
- ساعت
- 23:5
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی سراوانی گرگانی
ارسال دیدگاه