باز با شرمندگی مثل همیشه آمدم
با امید و آرزوی عفو، این در را زدم
گردنم را کج نمودم، کاسه ی چشمم پر آب
یا عظیم العفو! از این خانه ننمایی ردم
سفره دل را فقط پیش شما وا میکنم
آبرویم را مریزی! گرچه میدانی بدم
یا غیاث المستغیثین! دست من را هم بگیر
گوش کن بر این همه فریادهای ممتدم
مثل بدهایی که بخشیدی و خوبانی شدند
چشم پوشی کن تو از ظلم و گناه بی حدم
دست من خالی است، اما واسطه آورده ام
دست بر دامان پاک اهل بیتِ احمدم
- چهارشنبه
- 24
- آبان
- 1402
- ساعت
- 20:7
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
یونس وصالی خوراسگانی
ارسال دیدگاه