یار تو هستم عمو
دنیـای من عمو حسین
فـردای من عمو حسین
مـولای من عمو حسین
آقـای مـن عمو حسین
******
اگر چه لب تشنه حریف نِی و خنجر شدی
بدون عبـاس و علی اکبـر و جعفـر شدی
صاحـب این یک نفره سپاه و لشکر شدی
مگو در این دشت بلا بی کس و بی یاوری
بی عَلَم و بی حَشَـم و بی سپـه و لشکری
بدون یاری و در این معـرکه خونین سری
منم عمو تا نفـس آخـر خود یار تو
یاور تو همـدم تو مثـل علمـدار تو
از تو جدا نمی شوم تا به تنم جان بُوَد
آمده ام تا کمکـی کنـم به پیکار تو
مگو که بی یاوری بدون رزم آوری
یار تو هستم عمو دهم دو دستم عمو
دنیـای من عمو حسین
******
اگر تمـام پیکـرت زخمی شمشیـرهاست
روی زمین مانده تنـت بر بدنت تیرهاست
دور و برت نیزه به کف لشکر تکفیرهاست
مگو که تنها شده ای در سپهت یار نیست
یـاور رزمنـده تـو را در برِ اغیـار نیسـت
جان به کفی تا برود قبل تو بر دار نیسـت
منم همان جان به کف تشنة دیدار تو
که از علی های تو جامانده به دربار تو
کودک ده ساله ولی قادر رزمنده ای
آمده ام جان بدهـم بر سر بازار تو
مگو که بی یاوری بدون رزم آوری
یار تو هستم عمو دهم دو دستم عمو
دنیـای من عمو حسین
******
اگر فدا شـده عمـو تشنـه پسـرهـای تو
بر سـر خاشـاک بلا خفتـه قمـرهـای تو
پاره بدن غرق به خون پاره جگـرهـای تو
مگو که در لشکـر خود پسـر نـداری دگر
که تیغ و شمشیـر پدر بر او سپـاری دگر
میان دریای عطـش به خون نگـاری دگر
تویی پدر منم پسر شوم مددکار تو
جای علی اکبـر تو ماه شـب تار تو
تو را عمو نه که تو را پدر صـدا کرده ام
فرق منه بین من و اصغر شیرخوار تو
مگو که بی یاوری بدون رزم آوری
یار تو هستم عمو دهم دو دستم عمو
دنیـای من عمو حسین
******
اگر بـرادران مـن کشتـه برایـت شـدند
قاسم و زید و حسن و عَمر فدایـت شدند
پنجة پیش مرگ تو در کرب و بلایت شدند
مگو که دیگـر نفرستـم ز بـرادر به جنگ
نمی گـذارم شوی از خون گلـو سرخرنگ
تحملّـی بر تن تو نیسـت به باران سنگ
مرا به سر شـوق وصـال است عمو
سینـه مهیّــای جـدال اسـت عمو
سـروری و غیـرت من حیـدریست
مانـدن من دگـر محـال است عمو
مگو که بی یاوری بدون رزم آوری
یار تو هستم عمو دهم دو دستم عمو
دنیـای من عمو حسین
******
- چهارشنبه
- 20
- تیر
- 1403
- ساعت
- 18:45
- نوشته شده توسط
- نخل بی سر
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه