یاسی ولی بهار تمام بهارها
تنها دلیل گردش لیل و نهارها
دست تو را نبی خدا بوسه زد كه تا
برگی شود اضافه بر آن افتخارها
ای مادر قبیلۀ عترت به یمن تو
آل نبی سرآمد ایل و تبارها
چون تو كسی به سینه و بازو و پهلویش
این گونه دنده دنده ندید انكسارها
بی بیِ بی حرم لقبی در خور تو نیست!
وقتی درون سینه تو داری مزارها
تو آمدی كه خیر كثیر نبی شوی
در راه عشق مادر چون زینبی شوی
بی بی تو را سرشته خدا بر خصال خود
یعنی كه برگزیده برای وصال خود
سلمان هنوز حرفی ز آب و گلش نبود
ما را اذان نگفته تو كردی بلال خود
بی اشك روضه های تو هر كس كه زنده است
خیری ندیده از همه ماه و سال خود!
تنها ز جسم تو شبحی روی بستر است
آخر تو را چگونه كشم در خیال خود
مدحی بده كه شعر مرا روضه ای كند
در روز مادرش دل سیر گریه ای كند
زهرا نبود علی و پیمبر نداشتیم
شأنی برای سورۀ كوثر نداشتیم
وقت نزول سورۀ كوثر فرشته گفت:
از این سه آیه؛ آیۀ بهتر نداشتیم
شكر خدا كه شیعه مولا علی شدیم
ور نه شبیه فاطمه مادر نداشتیم
وقت حسابِ نامه اعمال شیعیان
ای وای اگر شفیعه محشر نداشتیم
زهرا اگر مادر سادات ما نبود
بر روی سر، سایۀ رهبر نداشتیم
زیر پرت نوكرتان را امان بده
تحویلمان بگیر و خودت را نشان بده
بی بی بهشت برای شما آفریده شد
اصلاً ز خاك پای شما آفریده شد
جنس دل شیعه اگر فاطمیه ای ست
از گریۀ عزای شما آفریده شد
وقتی كه كعبه آن حرم امن حق نبود
شش گوشه از دعای شما آفریده شد
تقصیر شیر مادر من شد اگر دلم
سربار بچه های شما آفریده شد
نازم به شانه های بلند کریم عشق
در كوچه ها عصای شما آفریده شد
بی بی هنوز خستگی از پیكرم نرفت
حال و هوای فاطمیه از سرم نرفت!
اصلاً سراغ شعر ولادت كه می روم
چشمم به یاد فاطمه خون بار می شود
باید كه حقّ فاطمیه را ادا كنم
ورنه دلم به روضه بدهكار می شود
سوز دل از دفتر شعرم عجیب نیست
وقتی قلم به تیزی مسمار می شود
باید كمی عقدۀ دل را سبك كنم
ورنه غمت به سینه تلمبار می شود
این گریه چیست؟ من كه ز معجر نگفته ام
من كه سخن ز سینه مادر نگفته ام!!
مانده هنوز محرم درد شما شویم
هم ناله با بی كسی مرتضی شویم
وقتی كه داغ كوچۀ غم پیرمان نكرد
كی لایقیم محرم كرب و بلا شویم؟!
ما خرج آبروِی دعاهای حیدریم
ای وای اگر ز چادر هیئت جدا شویم
ما را محب و شیعه تو آفریده اند
تا این که برتر از همۀ اولیا شویم
تا خطبه های فاطمه منشور عشق ماست
دل جرعه نوش بادۀ مستانه ولاست!!
شاعر : نجمه پور ملکی
- جمعه
- 20
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 14:4
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه