دلی ای عمه پر ز غم دارم امشب
که دل تنگ پدر بسیارم امشب
من امشب می نشینم عمه تا صبح
به امید پدر بیدارم امشب
مگر بابم خبر از من ندارد
که منزل در خرابه دارم امشب
بود چشمم به راهش در خرابه
که باشد حسرت دیدارم امشب
پدر جان گر بیایی ور نیایی
من ازهجر تو جان بسپارم امشب
سرم بابا به دامن می گرفتی
ببین برخشت سر نگذارم امشب
برویم دست الفت می کشیدی
ببین بر خاک غم رخسارم امشب
پدر جان آه و فریاد از یتیمی
که جای اشک غم خونبارم امشب
- چهارشنبه
- 9
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 7:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه