یک شب كه عشقت باز از دل در گذر شد
نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد
تا صبحدم آن شب به یادت گریه كردم
هر قطره اشكم در پى تو در سفر شد
قابل نبودم تا جمالت را ببینم
امّا قسم بر تو كه شوقم بیشتر شد
شد علّت دورى من از تو، عُیوبم
دل مبتلا هر روز بر عیب دگر شد
هر بار آهم شد مؤثّر بر دل تو
كار بدى كردم كه آهم بى اثر شد
خود واقفم یارى ز من بدتر ندارى
دست ولایت از سر من بر نداری
زاده شدم تا با غم خوبان بمیرم
زشتم، به پایت، خوبتر از جان بمیرم
خواهم به محرابم به هنگام نمازم
یا در تلاوت كردن قرآن بمیرم
من دوست دارم در میان شورِ یاران
با ذكر نامت در صفِ خوبان بمیرم
آلوده باشد دیدهام اما مدد كن
در موقع جان داد
- چهارشنبه
- 21
- خرداد
- 1393
- ساعت
- 06:57
- نوشته شده توسط
- یحیی