این بشارت به دل از غیب بسی میآید که به یاری جهان دادرسی میآید
رهزنان ره دین را عسسی میآید مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
دوشم این مژده رسید از ملک العرش به گوش کز غم هجر مکن شکوه و افغان و خروش
کاید از پرده برون پادشه برقع پوش از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی میآید
نوگل گلشن نرگس که برش گل چون خس آید از پیش و مسیحا پی یاری از پس
شمع رویش سبب گرمی بزم همه کس ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی اینجا به امید قبسی میآید
ای شه دین که به غیر تو دگر یاری نیست جز تا ما را به جهان سرور و سالاری نیست
گرم ماننده بازار تو بازاری نیست هیچکس نیست که
- پنج شنبه
- 30
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:27
- نوشته شده توسط
- یحیی