زائران مکه ومدینه

مرتب سازی براساس

شعر بازگشت به مدینه(کیست این زن ز دور می آید) *

5846
4

شعر بازگشت به مدینه(کیست این زن ز دور می آید) کیست این زن ز دور می آید
با نگاهی صبور می آید
آبله پا و خسته و مجروح
جسم او راه می رود یا روح
کیست این زن که جامه اش نیلی ست
گل گل صورتش رد سیلی ست
هر طرف وای وای و همهمه ست
عجب این زن شبیه فاطمه ست
رنگ و بوی حسین دارد او
شیون و شور و شین دارد او
مردم این زینب عزیزم نیست
محرم چشم اشک ریزم نیست
زینب من که قد خمیده نبود
این قدر رنگ و رو پریده نبود
مردم این را که خوب می دانید
زینب من بلا ندیده نبود
از کدامین بلا شکسته چنین
قامتش این قدر تکیده نبود
وای من روی او خراشیده است
چه کس این بذر فتنه پاشیده است
زینب من که قد خمیده نبود
این قدر رنگ و رو پریده نبود
آفتاب قبیله ی طاها
زینب من عقیله ی طاها
دخ

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر بازگشت کاروان به مدینه(عبا به روی سر انداخت سمت کوچه دوید) *

4565
3

شعر بازگشت کاروان به مدینه(عبا به روی سر انداخت سمت کوچه دوید) عبا به روی سر انداخت سمت کوچه دوید
ورود قافله را از دهان شهر شنید
مسافران عزیزش ز راه می آیند
میان گریه چو ابر بهار می خندید
پس از تحمل یک انتظار جان فرسا
عصای حوصله اش روی کوچه می لغزید
نشان قافله را با نگاه مضطربش
میان همهمه ها می گذشت و می پرسید
میان زمزمه ها بوی مرگ می آمد
برای آن چه نباید شود کمی ترسید
بشیر حرف بزن از حسین می دانی
هزار ماه و ستاره فدای یک خورشید
خبر سریع تر از او ز کوچه ها می رفت
و بغض شهر در این سوگ بی کران ترکید
گرفت دست به پهلو، شکست، طوفان شد
به روی خاک نشست، ابر شد و خون بارید
شاعر:پروانه نجاتی

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر بازگشت کاروان به مدینه(باز آمدم از سفر مدینه) *

5961
1

شعر بازگشت کاروان به مدینه(باز آمدم از سفر مدینه) باز آمدم از سفر مدینه
راهم ندهی دگر مدینه
هفتاد و دو داغ روی داغم
آتش زده، بر جگر مدینه
راهم ندهی به خود که دارم
از کرب و بلا خبر مدینه
با داغ حسین، چون کنم رو
بر قبر پیامبر مدینه؟
یک جامه، ز هیجده عزیزم
آورده‌ام از سفر مدینه
با هر قدمم به پیش رو بود
پشت سر هم خطر مدینه
بودند مواظبم به هر گام
هفتاد بریده سر مدینه
والله به چشم خویش دیدم
چوب و لب و طشت زر مدینه
هفتاد و دو داغ اگر چه می‌زد
ائم به دلم شرر مدینه،
والله که داغ آن سه ساله
خم کرد مرا کمر، مدینه
شمشیر حسین، بودم امّا
بر سنگ شدم سپر مدینه
گه در دل حبس، گه خرابه
کردم شب خود سحر مدینه
کشتند سکینه را به گودال
روی بدن پدر، مدینه
خورسندم از

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر بازگشت کاروان به مدینه(من که بر گشته ام از کرب و بلا) *

4746
2

شعر بازگشت کاروان به مدینه(من که بر گشته ام از کرب و بلا) من که بر گشته ام از کرب و بلا
هست در صحن دلم روضه به پا
منکه بی یار و حبیب آمده ام
به مدینه چه غریب آمده ام
دیده ام داغ همه همسفران
شده ام همسفر خونجگران
دیدگانم که زغم گریانند
روضه خوان بدنی عریانند
بدنی که سر او بر نی بود
پای آن سر شده چهره کبود
بدنی که موی من کرد سپید
زخم و داغ از سم مرکب ها دید
آنکه شد پیر غم این دوران
اشک او کرد عدو را خندان
بیشتر از همه من رنجیدم
داغ یک غافله یوسف دیدم
گر قد و قامت من خم گشته
داغ بر دوش محرم گشته
من که پیغمبر عاشورایم
خجل از مادر خود زهرایم
چونکه از یوسف خونین بدنش
درکفم هست فقط پیرهنش
دلم از غصه یارم تنگ است
آه سوغات سفر خونرنگ است
منکه از داغ حسین افسر

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 05:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر بازگشت کاروان به مدینه(صدا در سینه ها ساکت که اینک یار مى آید) *

6861
15

شعر بازگشت کاروان به مدینه(صدا در سینه ها ساکت که اینک یار مى آید) صدا در سینه ها ساکت که اینک یار مى آید
ز راه شام و کوفه عابد بیمار مى آید
غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش
به چشم آیینه ایزد نمایى تار مى آید
الا اى دردمندان مدینه با دو صد حسرت
طبیب دردمندان با دل تبدار مى آید
الا اى بانوان اهل یثرب پیشواز آیید
که زینب بى برادر با دل غمخوار مى آید
بیا ام البنین با دیدۀ گریان تماشا کن
که اردوى حسینى بى سپهسالار مى آید
شاعر:علی شجاعی

  • دوشنبه
  • 23
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 06:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر بازگشت کاروان اهل بیت به مدینه (من از سفـر، جگر داغدیـده آوردم) *

8111
8

شعر بازگشت کاروان اهل بیت به  مدینه (من از سفـر، جگر داغدیـده آوردم) من از سفـر، جگر داغدیـده آوردم
سرشک دیـده و قد خمیده آوردم
من از دیـار شهیـدان عشق می‌آیم
پیام‌هـــا ز گلــوی بریــده آوردم
رسیده بـر جگـم زخم نیزۀ خولی
خبر ز سینـۀ از هم دریـده آوردم
گـزارش بـدن پــاره‌ پــاره را دارم
خبر ز پیکر در خون کشیده آوردم
ز دشت کرب‌وبـلا پاره‌ پاره پیرهنی
ز شش برادر در خون تپیده آوردم
خجالتم مده ای باغبان گلشن وحی
سلام بر تو ز گل‌های چیده آوردم
برای مـادر مظلومه چادری خاکی
از آن سه‌ساله یتیم شهیده آوردم
در این سفر عوض درّ و گوهر و یاقوت
برای مـادر خـود اشک دیـده آوردم
من از محل یهـودی‌ نشین شـام آیم
ز بام سنگ به فرقم رسیـده می‌آیم
ز آفتاب رسالت از این سفر «میثم
خبر ز

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدینه النبی(مدینه! کاروانی ســـــــــــــــــوی تو با شیون آوردم) *

4300
4

شعر مدینه النبی(مدینه! کاروانی ســـــــــــــــــوی تو با شیون آوردم) مدینه! کاروانی ســـــــــــــــــوی تو با شیون آوردم
ره آوردم بــــــــــــــود اشکی که، دامن دامن آوردم
دینـــــه! در به رویم وامکن! چون یک جهان ماتم
نیــــــــــــاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم
مدینــــــــــــه! یک گلستان گل اگر در کربلای بردم
ولـــــــــــی اکنون گلاب حسرت از من گلشن آوردم
اگــــــــــر مــــوی سیاهم شد سپید از غم، ولی شادم
کـــــــــــــــه مظلومیت خود را گوهی روشن آوردم
اسیــــــــرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خُرسندم
بــــــــــــه پایان خدمتِ خود را به نَحو اَحسن آوردم
مدینــــــــــه! یــــــــوسف آل علی را بردم و، اکنون
اگـــــــــــــر او را نیـــــــاوردم، از

  • چهارشنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدینه النبی(ای مدینه سوز دیگر ساز کن ) *

6240
8

شعر مدینه النبی(ای مدینه سوز دیگر ساز کن ) ای مدینه سوز دیگر ساز کن
در بروی داغ داران باز کن
اهل یثرب خون فشانید از دو عین
من خبر آوردم از قتل حسین
مردها چون زنان شیون زدند
بر شرار سینه ها دامن زدند
هاشمیات از حرم بیرون شدند
غرق در دریای اشک و خون شدند
مادر عباس با قلب کباب
داد یک یک آل عصمت را جواب
گفت ای یاران سئوالم از شماست
دختر مظلومه ام زینب کجاست
دید نا گه بانویی با قد خم
گفت مادر دخرت زینب منم
من سیه پوش گل یاس توام
داغ دار بهر عباس توام
جان مادر داغ پیرم کرده است
درد و غم از عمر سیرم کرده است
عمر زینب بارها بر سر رسید
تا کنار قبر پیغمبر رسید
ناله اش چون آتش افروخته
سینه اش چون خیمه ها سوخته
ناله کرد و گفت با صوتی حزین
السّلام

  • چهارشنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدیته النبی(دلــــــــم پـــــَر می زند سوی مدینه) *

5013
9

شعر مدیته النبی(دلــــــــم پـــــَر می زند سوی مدینه) دلــــــــم پـــــَر می زند سوی مدینه
بسویم می وَزَد بـــــــــوی مدینه
خـــــــدایا عـــــاشقم عاشق ترم کن
نصیب مـــــــــا کنی کوی مدینه
مــــدینه دلــــــم بَـــرات پر می زنه
پُـشت در نــشسته و در می زند
مـــــدینه صــــــفای دائمت چه شد؟
کوچه های بنی هاشمت چه شد؟
مــــدینه به زخـــــــم دل نمک زدند
تـــو کوچه فاطمه را کتک زدند
مـــــدینه رنـــــــگ حسن پریده بود
نــمی دانم تو کوچه چه دیده بود
مـــدینه شکسته بـــــــود بال و پری
مــــــدینه آتش گـــرفته بود دری
صـــــــدای شکستن یک در می یاد
نـــــــــــاله مظلومه مادر می آید

  • چهارشنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدینه النبی(سلام ما بر مدینه و بر قبر مخفیف ای عصمت کبری) *

4189
7

شعر مدینه النبی(سلام ما بر مدینه و بر قبر مخفیف ای عصمت کبری) سلام ما بر مدینه و بر قبر مخفیف ای عصمت کبری
درود هر شیعه بر تو و بر، لاله های به خون خفته ات زهرا
بر تو می سوزد قلب سوزانم فاطمه جانم، فاطمه جانم
نـــــــه تنها بر غصه های دلت، اشک غم رود از چشم پیغمبر
که سوزد با یاد غربت تو ای شهیده حق شیعه تا محشر
اگـــــــــــــــــر دشمن در مدینه نمی زد به خانه تو از جفا آتش
نمی زد کس بر خیام حریم حسین تو در کربلا آتش
نـــــــمی شد در کوچه روی تو از ضرب سیلی دشمن اگر نیلی
نمی زد در کربلا به روی کودکانِ حُسینت کسی سیلی
تــــــــــــــو آن بانویی که روز قیامت لوای شفاعت بدست توست
دو دست عباس و پیرهن غرق خون حُسینت به دست توست
بـــــــــــــــــــر تو می سوز

  • چهارشنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدینه النبی(مــــــدینه کـــــو پـــــرستوئی کــه من بال و پرش بودم) *

3993
8

شعر مدینه النبی(مــــــدینه کـــــو پـــــرستوئی کــه من بال و پرش بودم) مــــــدینه کـــــو پـــــرستوئی کــه من بال و پرش بودم
چـه شد آن طایر قدسی که من در محضرش بودم
مــــــــدینه کـــــــاش جـــــــان من بلا گردان او می شد
کــــــــه عــمری باغبان غنچه های پرپرش بودم
مـــــــــــدینه نـــــــخــــل امــــــــید مرا آتش زدند اعدا
کـــــــــــنار بـــــاغ در اندیشه برگ و برش بودم
مــــــــدینه قــــــــصه پروانه را از من چه می پرسی؟
مــــــــیان شــــــعله ها من شاهد خاکسترش بودم
مـــــــــدینه لـــــــــذت دیــــــدار زهرا را بپرس از من
کــــــــه بــــر بــــالــین او محو نگاه آخرش بودم
مـــــــــــدینه از نــــــــفس افــــــتاد آن ریحانه در حالی
کــــــــه مـ

  • پنج شنبه
  • 24
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 04:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدینه النبی(مـــــدینه شـــد گـُل یاسَت کجا نیلوفری ) *

6425
15

شعر مدینه النبی(مـــــدینه شـــد گـُل یاسَت کجا نیلوفری ) مـــــدینه شـــد گـُل یاسَت کجا نیلوفری
کدامین کوچه دارد داغ مـرگ مادری
مـــــدینه در کــــجاست، مــزار فاطمه
کـــجا گــــشـته خـــزان، بـهار فاطمه
فاطمه، فاطمه، فاطمه2
مدینه کوچه هایت بــوی زهرا می دهد
نشان از غربت شبهای مـولا می دهد
مـــــدینه در کــــجاست، مــزار فاطمه
کـــجـا گــشتـه خـــزان، بــهار فاطمه
فاطمه، فاطمه، فاطمه2
مــدینه در کدامین کوچه زهرا را زدند
کجا در پیش طفلان یار مولا را زدند
مـــگر آنــجا علی، دو دستش بسته بود
کــه زهـــرا نـــالــه دلــش آهسته بود
فاطمه، فاطمه، فاطمه2
سکوتت ای مدینه می زند بر جان شَرر
سخن بــا ما بگو از قصه دیوار و در
بـــــگو از غــــربت امـــــــیر ا

  • پنج شنبه
  • 24
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 04:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدینه النبی(سـلام ای خــفته گــان در مـــدیـنـه ) *

7243
21

شعر مدینه النبی(سـلام ای خــفته گــان در مـــدیـنـه ) سـلام ای خــفته گــان در مـــدیـنـه
ســـلام ای عــــــاشقان بـــی قــــریـنه
سلام ای هـــــــادیان وادی طــــور
ســـلام ای رهـــروان خـــطه طــــــور
سلام ای بــــاب جــــبرئیل مُـکـرّم
ســـلام ای عشق و عقل، اندر تو مُدغم
سلام ای قُــــبّه خــــضرای احـــمد
ســلام ای خــفته در خــــاکت مـــحـمـد
مـدینه خـاک تو عنبر سرشت است
خــــدا دانـد کــه بــهـتر از بهـشت است
مــدینه جــــــــای جـای تـــربــت تـو
گــــــواهی مـی دهد بــر غـــربــت تـــو
مــــدینه مــهبط جــــبرئیل اینجاست
هـــــــــم ایــــنجا بـاب ارباب تـقاضـاست
سـلام ای مـصطـفی را بـــر گـرفته
بـــدامـن جــــــسم آن ســرور گــــــرفـته

  • پنج شنبه
  • 24
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 04:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبان حال زائر مدینه(یا رسول الله مهمان توئیم) *

5560
6

شعر زبان حال زائر مدینه(یا رسول الله مهمان توئیم) یا رسول الله مهمان توئیم
میهمان تو ز ایران توئیم
سیّد عالم تو صاحب خانه ای
ما گرسنه بر سر خوان توئیم
در هوایت بال و پر افشانده ایم
ما کبوتر های ایوان توئیم
از صف گرمای هجران سوختم
تشنه ی آبی ز باران توئیم
گفته ای سلمان ز اهل بیت ماست
ما زاهل بیت سلمان توئیم
با تو و آل تو پیمان بسته ایم
همچنان بر عهد و پیمان توئیم

  • پنج شنبه
  • 24
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 04:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر خروج کاروان از مدینه -( الا ای نغمه های ناله پرداز ) * محمود ژولیده

5461
6

شعر خروج کاروان از مدینه -( الا ای نغمه های ناله پرداز ) الا ای نغمه های ناله پرداز
محرم از همین حالا شد آغاز
مدینه دارد آهنگ جدایی
حسین فاطمه شد کربلایی
الا ای اشک های پر ز احساس
بپاشید آب پشت پای عباس
غمی از تربت پیغمبر آید
که نجوای علی اکبر آید
الهی دشمنت خواری ببیند
قد و بالای زینب را نبیند
صدای ناله ای در بین زن ها
زده شعله به روی جان و تن ها
الهی می روم با او از این جا
مبادا بی حسین آیم خدایا
وصیت های زهرا را گرفتم
شبانه راه صحرا را گرفتم
مبادا رهبرم تنها بماند
میان لشگر غم ها بماند
الهی با حسینم درد دل هاست
کمی آهسته تر مادر همین جاست
مبادا ای دوای زخم سینه
روی بی خواهر از شهر مدینه
تو باید سرو من باشی برادر
مبادا بی کفن باشی برادر
مبادا شاخه

  • شنبه
  • 18
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مناجات امام حسین(ع) -( خاک تو از اشک ما گِل گشت، آن گِل ما شدیم ) *

3634
8

مناجات امام حسین(ع) -( خاک تو از اشک ما گِل گشت، آن گِل ما شدیم ) خاک تو از اشک ما گِل گشت، آن گِل ما شدیم
روح تو در جسم ما گُل کرد، چون گُل وا شدیم
ذرهّ ای بودیم، خورشید رخت ما را گرفت
قطره گشتیم و به دریای غمت، دریا شدیم
با تولّای تو بین خلق، شهرت یافتیم
در تجلّای تو گم گشتیم تا پیدا شدیم
داغ تو پیش از ولادت در دل ما نقش بست
سوختیم و شعلهٔ فریاد عاشورا شدیم
شعله بودیم و تماشای تو ما را لاله کرد
خار بودیم و ز فیضت، نخلهٔ طوبا شدیم
از همان اوّل که بگشودیم، چشم خویش را
تشنگان عشق را با اشک خود سقّا شدیم
نی عجب با عشق اگر پایان بگیرد عمر ما
ما از اوّل عاشق ذریَّهٔ زهرا شدیم
با وجود آن که بر چشم همه دادیم نور
همچو شمع سوخته، در انجمن، تنها شدیم
هر کجا یاد لب خش

  • شنبه
  • 18
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدینه و مکه -( وعده‌ی دیدار من با عشق لختی دیگر است ) *

4636
6

شعر مدینه و مکه -( وعده‌ی دیدار من با عشق لختی دیگر است ) وعده‌ی دیدار من با عشق لختی دیگر است
روح و جانم عاشق دیدار روی دلبر است
کعبه‌ی آمال من! بگشای در! اذن دخول
نقش بر جان و تنم با خطّ و مُهر کوثر است
نآمدم چرخی زنم بهر طواف خانه‌اش
کاین سماع از رقص روحانی برایم خوش‌تر است
ترسم اینجا گم کنم سمت و نشان قبله را
مقصد قبله‌نمایم سمت و سویی دیگر است
بر دلم زنگاری از این روزگار پر فریب
هست امّا طالب رنگ و لعابی بهتر است
آب زمزم بل بشوید لوح چرکین دلم
تا بیابم کاین دلم بیت‌الحرامی برتر است
ربّنا واغْفرلنا عالِم تویی بر حال ما
نیک می‌دانی جهان در انتظار مهتر است
کاش هنگام طوافم رخ نماید عاقبت
آن که حادی والعَشَر اختر به آل حیدر است
تا کند عدلی به پا هرگز

  • چهارشنبه
  • 24
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه -( از میان غباری از اندوه ) * حسن لطفی

4818
10

شعر بازگشت کاروان اهل بیت(ع) به مدینه -( از میان غباری از اندوه ) از میان غباری از اندوه
از دل ریگهای صحرا ها
کاروانی ز راه آمده بود
کاروان قبیله ی دریا
**
تا که پرسید از مدینه بشیر
کيست درشهرتان بزرگ شما
همه گفتند بیت ام بنین
هست در کوچه ی بن الزهرا
**
دید در کوچه ی بنی هاشم
درب آتش گرفته ای وا شد
پیشتر از تمام خانم ها
مادری همچو کوه پیدا شد
**
ديد در احترام مردم شهر
به سوی کاروان قدم برداشت
رفت اما ز راه خود برگشت
و به لب ناله ای مکرر داشت
**
زیر لب گفت باز هم نرسید
آنکه محو پریدنش بودم
باز این کاروان نبود آنکه
چشم بر راه دیدنش بودم
**
حیف شد که نیامد و من هم
نشنیدم سلام عباسم
و ندیدم دوباره پیش حسین
پیش زینب قیام عباسم
**
داشت او سمت خانه بر می گشت
ناگهان

  • سه شنبه
  • 8
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

اشعار حج -( کعبه میعاد حضرت موعود ) * محمود ژولیده

1543
0

اشعار حج -( کعبه میعاد حضرت موعود ) کعبه میعاد حضرت موعود

ظاهرا در حصار آل سعود

قبله ی قدس قبله ی اول

نیز در ظاهر است دست یهود

دور تا دور حصر تو در تو

لیک انصار در رکوع و سجود

این حرم خسته آن حرم بسته

شاهد هر دو حضرت معبود

در صفوف فشرده اهل جهاد

در نمازند روز وشب به سرود:

موج این عاشقان صخره شکن

چون بهم میرسند مثل رود

تازه دریا شوند و اقیانوس

بر علیه فراعن و نمرود

غاصبان را به کام مرگ کشند

میشود دشمن خدا نابود

میرسد روز محو اسراییل

همه بینند مرگ قوم یهود

همه گویند رو به کعبه و قدس:

این همان وعده ی خمینی بود

راه قدس از مسیر کرب و بلاست

و علم دست سیدی مسعود

میرود کشتی سعادت او

تا رسد نزد حضرت مقصود

میرساند

  • یکشنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1396
  • ساعت
  • 21:26
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد