بر سر نی نشسته بابا
ای بر سر نی نشسته بابا داغت دل ما شکسته بابا
ای ماه به خون نشسته بابا داغت دل ما شکسته
ماییم و دو دست بسته بابا داغت دل ما شکسته بابا
بند تن ما گسسته بابا داغت دل ما شکسته بابا
******
بر روی سنان چه باوقاری
مانند مهی به شام تاری
از حال رقیه و سکینه
بابا تو مگر خبر نداری
تا پیکر بی سر تو دیدیم
در کودکی از جهان بریدیم
مانند قد و قامت عمه
در زیر عزای تو خمیدیم
ای بر سر نی نشسته بابا داغت دل ما شکسته بابا
******
تا بار غمت به شانه بردیم
شلاق جدایی تو خوردیم
در غربت شام و کوفه بابا
دل را به نگاه تو سپردیم
سویت نگه سکینه افتاد
آتش به درون سینه افتاد
از آه رقیه خون به پا شد
دل یاد شه مدینه افتاد
ای بر سر نی نشسته بابا داغت دل ما شکسته بابا
******
دیدیم نگران حال مایی
یادآور داغ کربلایی
در این سفر عزا گرفته
بابا تو به درد ما دوایی
تا ماه رخت به روی نی شد
بی تو همه جا به گریه طی شد
با عمه مهربان و دلسوز
تسکین همه نگاه وی شد
ای بر سر نی نشسته بابا داغت دل ما شکسته بابا
******
دریای غم تو بی کران است
آوار عزای تو گران است
چشمان تو از فراز نیزه
بر حال یتیمان نگران است
این درد یتیمی و جدایی
با قصه تلخ بینوایی
هر ساله نوای سروری شد
آوای غم و نوحه سرایی
ای بر سر نی نشسته بابا داغت دل ما شکسته بابا
******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:42
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه