آخرین سرباز
دستان زینب چون کمان،او همچو تیری
از چله سوی زاده ی زهرا(س) رها شد
مولا بغل از بهر عبدا...بگشود
راهی آغوش عمو آن مه لقا شد
گفتا عمو سرباز آخر بهرت آمد
شادم کنون عبداللهت حاجت روا شد
بفشرد بر سینه حسین(ع) آن نازدانه
گریان برای یادگار مجتبا شد
عبدا....از بهر عمو دستش سپر شد
دستش به تیغ کینه از پیکر جدا شد
یک یا عمو گفتا وبعدش رفت از هوش
آماده ی نوشیدن آب بقا شد
لعن خدا بر حرمله، تیر سه شعبه
تیر آمد وبا سینه ی او آشنا شد
صدر عمویش شد بر او عرش معلی
از راه آن راهی دیدار خدا شد
شعر:اسماعیل تقوایی
- جمعه
- 23
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 8:0
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه