بفرمائید...
یک جرعه غزل ناب
درطواف حرمت عاقل و دیوانه یکیست
بادهدر دستیکی ساغر و پیمانه یکیست
هرکسی درپیمعشوقخودشگشته مقیم
دل یکی ذکر یکی نعرهی مستانه یکیست
(در خرابات مغان نور خدا میبینم)
دلبروعشقیکی صاحباینخانهیکیست
مست بودم به سرکوی حبیب آمدهام
جرعهنوشان به سرآئیدکه میخانهیکیست
در اماناستهرآنکس که بیاید اینجا
پر پرواز یکی مرغ یکی لانه یکیست
زیر بار همه اندوه زمان آه مکش
چونکهاینبار یکیدوشیکیشانهیکیست
مرغ زیرک به سر بام تو منزل بگزید
دیدچونصیدیکی دامیکیدانهیکیست
شمع بزم شرفُالشمس حقیقت باید
چونکهاینشعلهیکی آتشوپروانهیکیست
حرم حضرت سلطان چه صفایی دارد
لطفاینخانهیکی سفرهیشاهانهیکیست
همهعالم به طفیلش چوخدا خلق نمود
گفتهشدبندهیمن دلبر وجانانه یکیست
- یکشنبه
- 6
- مرداد
- 1398
- ساعت
- 15:52
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
فیض
خدا به شاعر این شعر اجر دنیا و آخرت عنایت کند دوشنبه 7 مرداد 1398ساعت : 02:15