روشن از نور رخت دیر مسیحاست حسین
جان فدای تو عزادار تو عیساست حسین
.
ای که شد قاتل تو آنکه مسلمانی کرد
کافرش خوان که مسلمان تو ترساست حسین
.
دانی این راس بخون خفته که بر دیر آورد؟
با تو مهمان به سرا مریم و سارا است حسین
.
باز دردی دگر آورد چنین آمدنت
آتش زخم تو در سینه زهراست حسین
.
از سر نیزه فرود آمدی ای نیزه سوار
نگران سر تو زینب کبراست حسین
.
صورتت حلقه خاکستر و خون کرده حصار
هاله بر دور و بر ماه چه زیباست حسین
.
باز صد شکر که از لشگریان صف عشق
راس عباس و علی اکبرت اینجاست حسین
.
پا به پای سر تو شهر به شهر آمده اند
تا نگویند لئیمان تک و تنهاست حسین
.
از جلای سر تو سر الهی پیداست
تو ذبیح اللهی و شان تو والاست حسین
.
راهب آورد گلاب و سر خونین تو شست
شست و با شانه غم موی تو آراست حسین
.
گفت ای راس به خون خفته که هستی ؟ عجبا
محنتی داری و این دیر غم افزاست حسین
.
من شنیدم که تو را تشنه شهیدت کردند
این حدیث از لب خشکیده هویداست حسین
.
مضطرب نیستم امشب تو بخواب آهسته
نگرانی من از ماتم فرداست حسین
.
.
- یکشنبه
- 31
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 14:17
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
ابوالفضل عباسی معروفان
ارسال دیدگاه