◾روضهی
◾روزعاشورا
تا قتلگاه با لب تشنه دویده ام
از خیمهگاه آمدهام دست و پا مزن
دراینمسیربسکهزمینخوردهامحسین
دلخسته راه آمدهام دستوپامزن
دیدم چگونه شمر سرت را بریده است
من بی سپاه آمدهام دستوپامزن
مویت به دست شمر و سنان دیدهام حسین
با سوز و آه آمدهام دستوپا مزن
پا بر زمین مکش جگرم تیر میکشد
من در نگاه آمدهام ستوپامزن
روزم سیاه است کاری نکردم برای تو
من رو سیاه آمدهام دستپا مزن
- یکشنبه
- 9
- شهریور
- 1399
- ساعت
- 10:18
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه