نشسته روی نگاهم غبار دُور حرم
میان نورم و دارم به نور می نگرم
که نورِ نور، که ما فوق کل نور... تویی
که در طریقِ الی النّور، دائم السّفرم...
هزار مرتبه اما به ظلمت افتادم
هزار مرتبه اما شکست بال و پرم
هزار مرتبه با اشک ناله سر دادم
که زیر بار گناهان شکسته شد کمرم
هزار مرتبه حتی به پایت افتادم
ولی دریغ ز دست دعای بی اثرم
و من هنوز همانم که قلبش از سنگ است
شبیه سنگم و انگار گنگ و کور و کرم
چه قدر حسرت پرواز می خورم هر بار
که در برابرت از صحن قدس می گذرم
کبوتران قشنگی که روبروی شما
نشسته اند و یا می پرند دُور و برم
به فکر می بردم جای گندم آوردن
بیایم و پر و بال از کبوتران بخرم
تمام حاجتم این است بال و پر بدهی
شبی کنار تو تا اوج آسمان بپرم...
شاعر : محمد صادق کریمی
- پنج شنبه
- 7
- دی
- 1391
- ساعت
- 17:9
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه