کسی از شعر ، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
کسی بشکوه ، همچو بوقبیس و صور و نور است او
نفس گیر است وصف نام او صعب العبور است او
به جا مانده است در دوران هزاران رمز و راز از او
سخن گفته است در لفافه تاریخ حجاز از او
به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب
تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب
ابوطالب که آرامش گرفت آرام از لحنش
نمک گیر است دنیا تا ابد از سفره پهنش
برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی است
کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی است
بخوان او را که طعم واژه هایش چون رطب باشد
قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد
زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش
بخوان او را بخوان ابیات لامیه است اعجازش
دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت
که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت
چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی گنجد
که ایمانش درون کفه میزان نمی گنجد
به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم
اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم
در آن دوران که دوران گرم انکار محمد (ص) بود
ابوطالب به تنهایی هوادار محمد (ص) بود
به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست
که در شعب ابوطالب ، ابوطالب مرا کافیست
زمینی نیست آغوشش پر از رمز و پر ازراز است
چه دستی دارد او احمد نواز است و علی ساز است
خدایی که علی را با محمد آشنا کرده
مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه
به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت الله
قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت
علی ، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت
هلا شاعر هر آنجایی که غم شد بر دلت غالب
بگو آهسته با خود یا علی ابن ابیطالب
تو سلطان نجف هستی ، پر از دُر کن جهانم را
در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را
خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس
برایت از پدر گفتم ، برایم یک نجف بنویس
- چهارشنبه
- 20
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 09:15
- نوشته شده توسط
- taherehsadat
ادامه مطلب