حضرت ام البنین علیهاالسلام

مرتب سازی براساس
 محسن صرامی

حضرت ام البنین سلام الله علیها -(با خود آورده بشیر اینجا خبرهائی دگر) * محسن صرامی

462
1

حضرت ام البنین سلام الله علیها -(با خود آورده بشیر اینجا خبرهائی دگر) با خود آورده بشیر اینجا خبرهائی دگر
با خود آورده خبر او از سفرهائی دگر

این خبرهایت بماند از حسین من بگو
تا فدای او کنم هر دم قمرهائی دگر

چارفرزندم فداي تار گيسوي حسين
ميگذارد داغ او بر من اثرهائي دگر

داشتم يك آرزو تنها،چه ميشد داشتم
بهر قرباني به دامانم پسرهائي دگر

دست عباسم فداي كام خشك اصغرش
پس خودم ميگردم اينجا دور سرهائي دگر

گريه ام مال حسين است و حسين است و حسين
نام او خون ميكند هر آن جگرهائي دگر

پس بشير اينجا فقط حرف از حسين من بزن
من نميخواهم بدانم از خبرهائي دگر

  • پنج شنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 10:01
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر غزل حضرت ام البنین علیهاالسلام -(نگیر از شب من آفتاب فردا را) * پانته آ صفایی

695

شعر غزل حضرت ام البنین علیهاالسلام -(نگیر از شب من آفتاب فردا را) نگیر از شب من آفتاب فردا را
نبند روی من آن چشمه‌های زیبا را

تو گاهوارۀ ماه و ستاره‌ها هستی
خدا به نام تو کرده‌ست آسمان‌ها را

تو در ادامۀ هاجر به خاک آمده‌ای
که باز سجده کنی امتحان عظمی را

خدا سپرده به دستت چهار اسماعیل
که چشمه چشمه گلستان کنند دنیا را

چه کرده‌ای که به آغوش مهربانی تو
سپرده‌اند جگرگوشه‌های زهرا را

بگو چه بر سر بانوی آب آمده است
که باز می‌شنوم رود رود دریا را...

بخوان! دوباره بخوان با گلوی مرثیه‌ها
حدیث تشنه‌ترین دست‌های صحرا را...

  • شنبه
  • 1
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:17
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل مرثیه حضرت ام البنین علیهاالسلام -(قصدی به جز فدا شدن و سوختن نداشت) * مهدی فرجی

477

شعر غزل مرثیه حضرت ام البنین علیهاالسلام -(قصدی به جز فدا شدن و سوختن نداشت) قصدی به جز فدا شدن و سوختن نداشت
جز این اگر که بود، نشانی ز من نداشت

آن‌قدر مرد ساختمش تا در امتحان
یک نهر تشنه بود و غم خویشتن نداشت

نزدم چه افتخاری از این بیشتر که او
مثل عموش جعفر، دستی به تن نداشت

مانند پاره‌های دل دختر رسول
بر خاک‌های سوخته ماند و کفن نداشت

دارم چهار یوسف، در مصر کربلا
امّا مدینه‌ام سرِ کنعان شدن نداشت

هر کاروان که آمد و رفتم به شوقشان
همراه خویش بویی از آن پیرهن نداشت

  • شنبه
  • 1
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

قیصیده حضرت ام البنین علیهاالسلام -(چشمۀ خور در فلک چارمین) *آیه الله غروی اصفهانی

646

قیصیده حضرت ام البنین علیهاالسلام -(چشمۀ خور در فلک چارمین) چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّ‌البنین...

«أرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى»
سدره‌نشین از غمشان آتشین

کعبۀ توحید از آن چار تن
یافت ز هر ناحیه رکنی رکین

قائمۀ عرش از ایشان به‌پای
قاعدۀ عدل از آن‌ها متین...

زهره ز ساز غم او نوحه‌گر
مویه‌کُنان موی‌کَنان حور عین

یاد اباالفضل که سر حلقه بود
بود در آن حلقۀ ماتم نگین...

ناله و فریاد جهان‌سوز او
لرزه در افکنده به عرش برین

کِای قد و بالای دل‌آرای تو
در چمن ناز بسی نازنین...

رفتی و از گلشن یاسین برفت
نوگلی از شاخ گل یاسمین...

کعبه فرو ریخت چه آسیب دید
رکن یمانی ز شمال و یمین

زمزم اگر خون بفشاند رواست
از غم آن قبلۀ اهل یقین...

تیرِ ک

  • شنبه
  • 1
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:19
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل حضرت ام‌البنین(ع) -(شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید) * مریم سقلاطونی

699

شعر غزل حضرت ام‌البنین(ع) -(شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید) شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلب‌ها شده روشن در آستانۀ عید

پرنده‌ها همه از راه دور برگشتند
بهار با چمدانی پر از شکوفه رسید

درخت، پیرهنی از شکوفه پوشیده‌ست
شکوفه‌های بنفش و شکوفه‌های سفید

هزار دشت بنفشه... هزار لالۀ‌ سرخ
شکفته با نفس گرم دختر خورشید

بهار آمده با عطر پرچم عباس
پر از هوای شقایق شده‌ست سال جدید

بهار با همه گل‌های تازه آمده است
به دست‌بوسی و دیدار مادران شهید

به احترام زنی که شکسته قامت او
شبیه کوه از اندوه چار سرو رشید

بهار، بوی گل سرخ با خود آورده‌ست…
که یادمان نرود زنده است یاد شهید

  • یکشنبه
  • 9
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل حضرت ام‌البنین(ع) -(باز کن چشمان از اندوه مالامال را) * عباس شاه زیدی

443

شعر غزل حضرت ام‌البنین(ع) -(باز کن چشمان از اندوه مالامال را) باز کن چشمان از اندوه مالامال را
چار داغ تازه داری، چارفصل سال را

پا به پای چار فصل داغ‌هایت مثل ابر
بارها خون گریه کردم، منتهی الآمال را...

داغ پشت داغ، پشت داغ، پشت داغ... آه
داغداران خوب می‌فهمند این احوال را...

چار داغت را نیاوردی به رو، گفتی حسین
کرد بارانی سؤالت، روز استقبال را

عشق تو خون خدا و عشق ما عباس توست
او که از حق، جای دستانش گرفته بال را

مادر دریا ببخش این شعر در شأن تو نیست
کاش می‌بستم به مدحت این زبان لال را

  • پنج شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:20
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل حضرت ام‌البنین(ع) -(بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی) * منصوره حسنخانی

455

شعر غزل حضرت ام‌البنین(ع) -(بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی) بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی

مادر! شنیده‌ام که تو در ازدحام زخم
جز ذکر یا حبیب به لب‌ها نداشتی

وقتی نسیم عشق وزیدن گرفته بود
جز آرزوی دیدن زهرا نداشتی

باور نمی‌کنم که در آن رستخیز درد
دستی برای یاری مولا نداشتی

آن لحظه می‌رسید به بالینت آفتاب
اما دریغ، چشم تماشا نداشتی

در مشک تشنه جرعهٔ آبی هنوز بود
اما توان بردن آن را نداشتی

تا خیمه‌های نور اگر آب می‌رسید
شرم از نگاه تشنهٔ دریا نداشتی...

  • شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:22
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 محسن صرامی

متن شعر حضرت ام البنین سلام الله علیها -(ادب از محضر تو درس ادب مي آموخت) * محسن صرامی

1140
2

متن شعر حضرت ام البنین سلام الله علیها -(ادب از محضر تو درس ادب مي آموخت) ادب از محضر تو درس ادب مي آموخت
معرفت دور و برت اصل و نصب مي آموخت
پسرت درس وفا از تو عجب مي آموخت
وقت تمرين نبرد از تو غضب مي آموخت
اين عبارت چه بلند است كه گفتي كوتاه
پسرانم همه قربان اباعبدالله

بايد امروز در اين عرصه نگين باشي تو
صاحب چهار يل ماه جبين باشي تو
ساكن دائمي عرش برين باشي تو
خواستي فاطمه نه،ام بنين باشي تو
بارها گفته اي از عمق جگر با آن شاه

پسرانم همه قربان اباعبدلله

گفته بودي قمرم نه،قمر فاطمه باش
گفته بودي كه اسير ثمر فاطمه باش
گفته بودي همه جا دور و بر فاطمه باش
گفته بودي كه غلام پسر فاطمه باش
رو به دلدار خودت كردي و گفتي آنگاه

پسرانم همه قربان اباعبدلله

عمر با بركت تو د

  • سه شنبه
  • 12
  • فروردین
  • 1399
  • ساعت
  • 18:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مدح حضرت ام البنین(سلام الله علیها) -(می گشاید هر گره را حضرت ام البنین...) * محسن راحت حق

2911
5

مدح حضرت ام البنین(سلام الله علیها) -(می گشاید هر گره را حضرت ام البنین...) می گشاید هر گره را حضرتِ امّ البنین
دست می گیرد ز هر کس رحمتِ امّ البنین

این در و آن در نزن جای دگر اصلاً نرو..
چاره سازی ها کند چون همّتِ امّ البنین

گریه کُن های حسین تحتِ لوایش زنده اند
حامی ماهاست قطعاً غیرتِ امّ البنین

ذرّه ای هم غصّه ی روزی نخور یک لحظه هم
ریزه خواری کن فقط از دولتِ امّ البنین

سفره دارِ عالم است امّ الفضائل امّ عشق..
عالمی مبهوت کرده عزّتِ امّ البنین..

راست قامت بود در راهِ شریعت مثلِ سرو
لرزه افکنده به دشمنِ هیبتِ امّ البنین

بعدِ نالیدن برای فاطمه حالا ..بجاست..
ناله کردن از غم و از غربتِ امّ البنین

در بقیع می رفت تا طرحی زند از یک مزار
بود گریه بر مصائب..عادت امّ البنین

  • دوشنبه
  • 6
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 13:22
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

شعر:حضرت ام البنین -(نوکرانش را نمایم نوکری...) * دانیال تقوی

424

شعر:حضرت ام البنین -(نوکرانش را نمایم نوکری...) نوکرانش را نمایم نوکری
آنکه بوده بهترین نامادری

مادری از جنس زهرای بتول
آنکه اوصافش نگنجد در عقول

دستگیری میکند با یک طنین
السلام ای حضرت ام البنین

در مقامش بس که از سوی خدا
گشته یار و همدم اهل کسا

این زن مرد آفرین فرمانده بود
لشکری را در رَحِم پرورده بود

با سه اختر یک قمر او بی گمان
برتری دارد به هر هفت آسمان

بر سر اولاد زهرا چون کلاف
با دو دستش داده ماهش را طواف

داده روزی بر پسرهایش خبر
بی حسینم برنگردید از سفر

بارها گفتم به خود میشد چه ها
بود اگر ام البنین در کربلا

شک ندارم اذن میدان میگرفت
با غضب از دشمنان جان میگرفت

شک ندارم سنگها دُر میشدند
از رجزهایش همه حُر میشدند

قسمتش شد چشم بر در دوختن
همچو شمعی بهر یاران سوختن

گرچه هستش را فدا گردانده بود
از رباب و زینبش شرمنده بود

از رجزهایش همه حر

  • شنبه
  • 11
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 12:42
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 محمدرضا محمدی (ناعم)

در مدح حضرت ام البنین(س) -(درود بر شرفت با شرافتی بانو) * محمدرضا محمدی (ناعم)

306

در مدح حضرت ام البنین(س) -(درود بر شرفت با شرافتی بانو) درودبرشرفت،باشرافتی بانو
ملیکه ی حرم عزّوشوکتی بانو

چراغ خانه ی حیدرشدی پس اززهرا
چقدرمحتشم وبالیاقتی بانو

عروس بیت ولایت شدی همه دیدند
که اُسوه ی ادب و روح عصمتی بانو

دوبارتاکه علی فاطمه خطابت کرد
بدیدغمزده و غرق محنتی بانو

توخواستی که تورافاطمه صدانکند
عجب علاقه وعشق و ارادتی بانو

چهارهدیه ی شایان به راه دین دادی
نداشتی به لب هرگزشکایتی بانو

معلم ادب و غیرت اباالفضلی
تومادرشرف و اُمّ غیرتی بانو

چه گویم ازشرف و عفت و مواساتت
همین بس است که گویم قیامتی بانو

کریمه ای و زتو ،من مدینه میخواهم
تویی که شُهره ی شهرکرامتی بانو

  • جمعه
  • 29
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 11:22
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 وفا منافی اردبیلی

در مدح حضرت ام البنین(س) -(می نویسم مدحت ام البنین) * وفا منافی اردبیلی

529

در مدح حضرت ام البنین(س) -(می نویسم مدحت ام البنین) می نویسم مدحتِ ام البنین
جان فدای صولتِ ام البنین

جملگی گوهر شناسان گشته اند
والهِ شخصیتِ ام البنین

شیعیان راهمچو زهرا واجب است
احترام و حرمتِ ام البنین

کرد خود را وقفِ غمهای علی
مانده ام در حیرتِ ام البنین

عاشقان سوگند به امّ الکتاب
حیدری شد غیرتِ ام البنین

بی گمان هر لحظه عاشورا بپاست
در حریم خلوتِ ام البنین

وارد این بزمِ لاهوتی شود
هر که دارد دعوتِ ام البنین

آری آری جام چشمان حسین
بود تنها جنتِ ام البنین

درسِ استحکام می آموختند
کوه ها در خدمتِ ام البنین

سرفرازی را تماشا کرده اند
سروها در قامتِ ام البنین

حک شده بر قبرِ فرزندانِ او :
"معجزاتِ" حضرت ام البنین

  • سه شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 16:30
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

در مدح حضرت ام البنین(س) -(خاتَم شاهان کجا گردد عزیزا هَر خَزَف) *حاج نادر بابایی

329

در مدح حضرت ام البنین(س) -(خاتَم شاهان کجا گردد عزیزا هَر خَزَف) خاتَم شاهان کجاگردد عزیزا هَر خَزَف
گُل زِگُل میروید آری ،ازعَلف رویَد عَلف

روزگار حاشا که بیند یک اَباالفضلی دِگر
چون بآن گوهَر نشاید مادری گردد صَدف

این پسر را مادری باید که ذاتاً جوهَر است
او بُوَد اُمُّ البَنین ، اُمُّ الوَفا ، اُمُّ الشَّرف

بانوی دارُالولایت ، یاور یَعسوبِ دین
مادر کانِ مُروَّت ، همسر شاه نجف

مرتضی از انتخاب او برای همسری
بهر عاشورای نور دیده اش دارد هَدف

ماه آل هاشمی را او به دامَن پَرورد
تا بشمس کربلا باشد مُریدی جان بِکَف

(نادرا) هُشیار باش و قَدرِ نعمت را بدان
رویگردان وِلایت می شود عمرش تَلف

  • جمعه
  • 11
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 18:21
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محسن صرامی

ام البنین(س) -( بر روي آرزوي خودش پا گذاشته ست) * محسن صرامی

142

ام البنین(س) -( بر روي آرزوي خودش پا گذاشته ست) بر روي آرزوي خودش پا گذاشته ست
پا جاي پاي زينب كبري گذاشته ست

از هر نظر به مادر خود رفته است او
پس باب رحمتي ست كه زهرا گذاشته ست

گاهي حسين بوده ولي اكثرأ حسن
صبرش دهان عايشه را وا گذاشته ست

او دختر علي ست كه اينگونه فاتح است
داغ شكست بر دل دنيا گذاشته ست

قد خم نكرد پيش غم و ماتم و بلا
غم را هميشه پشت سرش جا گذاشته ست

دلگرمي هميشه ي زينب شده است او
خود را پناه خواهر تنها گذاشته ست

دائم كنار حضرت ليلا گريسته
جاي رباب هم دل خود را گذاشته ست

در اربعين به نيت ام البنين دمي
سر را به روي تربت سقا گذاشته ست...

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:04
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت ام البنین(س) -(بانوی آب مادر مهتاب الدخیل) * رسول چهارمحالی

57

حضرت ام البنین(س) -(بانوی آب مادر مهتاب الدخیل) بانوی آ ب مادر مهتاب الدخیل
ای مادر حضرت ارباب الدخیل

ای مهر فاطمه به دل و عشق مرتضی
ای هم نوا به زینب کبری الدخیل

بانوی دوم خانۂ مظلوم عارفان
همراز و هم دم و هم نفس عاشقان دخیل

نامت شجاعت و دل تو معدن سخا
ای قهرمان پرور کرب و بلا دخیل

عمری زدی نفس به حب علی بانوی جهان
مادر شدی به شاه شهیدان الدخیل

ای روضه خوان غربت و معصومی علی
تو گریه کن شدی به حسین آ ن یل علی

مروان که قلب چو سنگش زبان زد است
گریان گریه ات شده است الدخیل

ساقی دلش برای حرم تنگ گشته و
بنما نظر به نوکر دل شکسته الدخیل

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 18:40
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مدح حضرت ام البنین سلام الله علیها -(در حد ما نیست گفتن مقام تو) * مجید آقاجانی

126

مدح حضرت ام البنین سلام الله علیها -(در حد ما نیست گفتن مقام تو) در حد ما نیست گفتن مقام تو
ما را نوشته اند عبد و غلام تو

در پیرو مسیر تو هر کس آمده
شاملش شده لطف و مرام تو

اسمتو گفتم و من مست شدم
نقش روی لبام از تو و کلام تو

نمیدانم چه شد که اسیرتوشدم
عمریه افتادم من که به دام تو

ماریزه خورسفره احسان توایم
ما بزرگ شدیم با این طعام تو

روز محشر مارو یادکنی ای بانو
چشم امیدمان به توو ارحام تو

فقط ذات اللهی زتوخواهد گفت
در حد ما نیست گفتن مقام تو

  • چهارشنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 22:58
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد