باید این نفس سرکش ما را ، با کمند تو در حصار کشید
بعد با حلقه های گیسویت ، باید این صید را به دار کشید
دل ما را به زور آدم کن! ، جنبه ی اختیار در ما نیست
کافی است اینهمه بلایی که ، دلم از دست اختیار کشید
صحبت از عشق تو اگر باشد ، کاری از اختیار ساخته نیست
جذبه ی چشم تو دلم را در ، دام "لایمکن الفرار" کشید
تو همانی که حضرت خالق ، از همان روز اول خلقت
تا سحرگاه روز سیزدهم سر راه تو انتظار کشید
حضرت آدم و خلیل و ذبیح، و ابابیل و آسمان و زمین ...!
میهمانی عزیزم می آید، خالق از کلّ خلق کار کشید
درب کعبه برای مولا نیست نفس مشرکان به آن خورده
شأن مولا أجلِّ از اینهاست، جور آن درب مستجار کشید
کار خلقت
- یکشنبه
- 21
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 06:23
- نوشته شده توسط
- یحیی