باز هم زائر سپیده شدم
در حوالی عشق دیده شدم
مرده بودم و با نگاه شما
مثل روحی به تن دمیده شدم
تا بیایم مرا صدا زده ای
نام من گفتی و شنیده شدم
از قدم های با طراوت تو
مثل باران شدم چكیده شدم
میوه ی كال شاخه ای بودم
كه به لطف شما رسیده شدم
تا به بار آمدم مرا كندی
با دو دستی كریم چیده شدم
تو مرا از خودم جدا كردی
و برای خودت سوا كردی
مثل باران همیشه می باری
با قدومت بهار می آری
در كویر دلم بگو آیا
دانه عشق خود نمی كاری
طعم لبهای توچه شیرین است
بس كه زیبایی و نمك داری
تا كه بر هر غریبه رو نزنم
دست خالی مرا نمی ذاری
منهم از راه دور آمده ام
می دهی این غریبه را یاری
تشنه لطف جام
- پنج شنبه
- 12
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 12:11
- نوشته شده توسط
- علی