دیشب به مناجات چو اعمال کشیدم
بر دوش گرانباری یک سال کشیدم
در گوشه تنهایی خود غرق شدم من
از ترس زبان دست ز هر قال کشیدم
با دست قلم حرف دل خویش نوشتم
بر صحنه پریشانی احوال کشیدم
سجاده توبه به خدا باز نمودم
تسبیح کنان نیمه شب بال کشیدم
تا وقت سحر باد روی دوش ، مرا برد
تا روی گناهان خط ابطال کشیدم
آنگاه خدا داد به دستم قلمش را
فرمود بکش کعبه آمال کشیدم
وقتی به خودم آمدم و چشم گشودم
دیدم ز گل فاطمه تمثال کشیدم
آنگاه شنیدم که ندا داد منادی
بر من که به کنج لب او خال کشیدم
هرگز مده از دست خود این یاس چمن را
در قاب دلت حفظ نما نام حسن را
او را غزل عشق خداوند سروده
تنها نه که یک بند
- یکشنبه
- 1
- مرداد
- 1391
- ساعت
- 08:10
- نوشته شده توسط
- جواد