کمتر بزن سر، ای سینه بر دل
من با حسینم ، منزل به منزل
پیوسته بودم چون موج و ساحل
آن دم بریدم من از حسین دل
کآمد به مقتل شمر سیه دل
شد شام تاریک صبح سپیدم
شور قیامت بی پرده دیدم
ناگه صدای پایی شنیدم
او می دوید و من می دویدم
او رو به مقتل من رو به قاتل
بار سفر چون از خیمه بستم
من خانه بر دوش من دل به دستم
بغض گلو را آخر شکستم
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
چون شب سیه شد صبح سپیدم
در خاک و خون بود عشق و امیدم
خون گریه کردم از آنچه دیدم
او می کشید و من می کشیدم
او خنجر از کین، من ناله از دل
من کز صبوری شور آفریدم
جام بلا را با جان خریدم
پیراهن صبر بر تن دریدم
او می برید و من می ب
- یکشنبه
- 23
- فروردین
- 1394
- ساعت
- 07:15
- نوشته شده توسط
- محمد