آسمونا خون می بارن کبوترا پرواز می کنند
زائرا بیاین که دارند در بقیع رو باز می کنند
بارونیه آسمونش ، لب پنجره ی ایوونش
عالمیه روضه خونش ، عالمیه روضه خونش
وای چه حکایتی وای چه زیارتی وای عجب غربتی
آسمونا خون می بارن کبوترا پرواز می کنند
زائرا بیاین که دارند در بقیع رو باز می کنند
بیا و ببین مدینه چه اشکی این مردم میریزند
تو بقیع دارند برای کبوترا گندم می ریزند
بی ضریح و بارگاهه ، این زیارت اگه کوتاهه
لبریزه از اشک و آهه ، لبریزه از اشک و آهه
حرف دلتو دوباره بگو ، از خاک پر از ستاره بگو
از حرمی که نداره بگو ، از حرمی که نداره بگو
وای چه حکایتی وای چه زیارتی وای عجب غربتی
یا ابا صالح آقا چرا شب
- پنج شنبه
- 2
- مرداد
- 1393
- ساعت
- 05:35
- نوشته شده توسط
- علی