وداع

مرتب سازی براساس
 رضا یعقوبیان

نوحه های دهه ی اول محرم98(وداع) -(گل خیر النسایی،محو ذات خدایی) * رضا یعقوبیان

629

نوحه های دهه ی اول محرم98(وداع) -(گل خیر النسایی،محو ذات خدایی) گل خیر النسایی،محو ذات خدایی
ای تسلای قلبم،شده وقت جدایی
یا اخا المظلوم حسین من
ای ز حق محروم حسین من
یا حسین مولی مولی مولی۲

ای صفابخش عالم،جگرم را مسوزان
نظری کن حسین بر،حال طفلان عطشان
یا اخا المظلوم حسین من
ای ز حق محروم حسین من
یا حسین مولی مولی مولی۲

حق مرا از کرامت،به سوی خود بخواند
می روم تا که دین،جد من زنده ماند
یا اخا المظلوم حسین من
ای ز حق محروم حسین من
یا حسین مولی مولی مولی۲

ای گل باغ عصمت،ای وجود تو غیرت
گل زهرا حسینم،چه کنم زین مصیبت
یا اخا المظلوم حسین من
ای ز حق محروم حسین من
یا حسین مولی مولی مولی۲

بانوی با کرامت،ای سراپا شهامت
بعد من زینب من،تو نما استقامت
یا اخا المظل

  • پنج شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 17:05
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محسن راحت حق

وداع امام حسین(ع) -(با وداعِ خویش زینب را مکّدر می کنی) * محسن راحت حق

368

وداع امام حسین(ع) -(با وداعِ خویش زینب را مکّدر می کنی) با وداعِ خویش زینب را مکّدر می کنی
با غم و اندوه ..جانم را مسّخر می کنی

اندکی آهسته تر ..ای مهربان تر از همه
با همین تعجیل..دق کردن را میّسر می کنی

پیرهن کهنه.. به تن کردی بیادِ مادرم..
با چنین کاری دلم را مثلِ محشر می کنی

راه را بسته رقیّه ..پس در آغوشش بگیر
با نوازش های آخر..نازِ دختر می کنی

اندکی آهسته تر.. تا که ببوسم از گلو..
حنجرت آماده بهرِ تیغِ خنجر می کنی

الوداع..ای بهترین همراهِ خواهر در جهان
فکر بر تنهایی غمدیده خواهر می کنی؟

رفتنت..پشتِ مرا خم کرد ای خونِ خدا
با وداعِ خویش زینب را مکّدر می کنی

  • پنج شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 12:40
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 امیر عباسی

نوحه وداع -(ببین دل خواهرت در غم نشسته) * امیر عباسی

662

نوحه وداع  -(ببین دل خواهرت در غم نشسته) ببین دل خواهرت در غم نشسته
ای عزیز فاطمه قدری آهسته
ای دو عالَم شیدایِ ماهِ رویت
صبری کن بوسه زنم بر گلویت
واویلا واویلا واویلا واویلا...

برو میدان ای از عطش رفته از حال
قرار بعدیِ ما در بین گودال
پیش چشم مادرِ قد خمیده
بوسه زنم به رگهای بریده
واویلا واویلا واویلا واویلا...

  • پنج شنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

وادع امام حسین(س) تا قتلگاه امام حسین(س) -(پیکر فرمانروای ملک دین) * حسنعلی بالایی

641

وادع امام حسین(س) تا قتلگاه امام حسین(س) -(پیکر فرمانروای ملک دین) پیکر فرمانروای ملک دین
با صلابت شد عیان بر صدر زین
حلقه زد اهل حرم همچون حصار
گرد آن از عشق سبحان بی قرار
کودکان و بانوان بی پناه
اهل بیت درد مند و بی گناه
دربیابان تشنه ی یک جرعه آب
هم رقیه هم سکینه هم رباب
چنگ طفلان میکشد دامان او
ضجه ها برده رمق از جان او
کی پدر جان میروی اکنون کجا؟
دیده هامان کرده ای گریان چرا؟
باچنین وضعی شده شمس هدی
روبه رو با اشقیا در کربلا
در عدو رحم و مروت مرده بود
تیر کین بر حلق اصغر خورده بود
این طرف أل علی غرق فغان
آن طرف ظلم و جفای بی امان
این طرف حس غریبی و خطر
آن طرف خشم و عناد و سیم و زر
این طرف سلطان عالم بی مدد
أن طرف کلاش و دزد و دیو و دد
این طرف شد بوسه بار

  • چهارشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:42
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمدرضا سروری

مصائب حضرت زینب(س) -(ای خواهر درد آشنا) * محمدرضا سروری

0

مصائب حضرت زینب(س) -(ای خواهر درد آشنا) ای خواهر درد آشنا

ای خواهر درد آشنا ( زینب )
بر داغ یـاران مبتـلا ( زینب )
ای یـاورم در کربـلا ( زینب )
ای حامی ام در نینوا ( زینب )
*******
ای خواهـر غـم پرورم زینب ای یـاور بی یـاورم زینب
ای جای مادر بر سرم زینب یاورم همدمم خواهرم زینب

زینبـم ای آخرین همسنگـرم
خواهـرم بشنـو نـوای آخـرم

راهـی میـدان جنگـم زینبــا
مقتلـم گـردد زمیـن نیـنــوا

می روم تنها به جنگ یک سپاه
غرق خون بینـی مرا در قتلگاه

راه برگشتـی نـدارم خواهـرم
می شود آخر جدا از تن سـرم

بعد من تنهای تنهـا می شوی
هم اسیر دستِ اعدا می شوی

می روی از کربـلا تا شـام غم
خواهرم افتـاده ای در دام غم

ای خواهر درد آشنا ( زینب )
*******
پرچم نهضت به دوشت می نهم
اهل بیتم را به دستت می دهم

با یتیمـان کن مـدارا خواهرم
خواهـر غـم پـرور بی یـاورم

مهربـانـی کن به آل فـاطمـه
با رقیـه مهـربـان تر از همـه

مهر آغوشت به رویش باز کن
دختــر دُردانـه ام را نـاز کن

با سکینـه از جـدایی ها مگـو
قصّـة آب و غمِ مشـک عمـو

زینبم خورشیـد راه غـم تویی
اهـل بیتـم را پنـاه غـم تویی

ای خواهر درد آشنا ( زینب )
*******
ای خواهـر غـم پرورم زینب ای یـاور بی یـاورم زینب
ای جای مادر بر سرم زینب یاورم همدمم خواهرم زینب

بعد من در غم مسیری می روی
دختـر زهـرا اسیـری می روی

ای که عزت دارِ کوفه بوده ای
دل مهیــای بــلا بنمـوده ای

می شوی آواره ، ای بانوی گل
در دیار کوفـه با زنجیـر و غُل

زینـب ای سنـگ صبور باوقار
تیره کن در چشم دشمن روزگار

با کمک از عابـدین غوغـا نما
شـامیـان بی حیـا رسـوا نما

مثل یک دشمن شکن رفتار کن
با یـزیـدان تا ابـد پیکـار کن

ای خواهر درد آشنا ( زینب )
*******
می شوم از خیمـه گاهانم جدا
می سپارم بر تو من بعد از خدا

تا تو را دارم حمیـده خواهـرم
می شود آسـوده فکر و خاطرم

لحظه ای دیگر سرم بر نِی شود
روزگـارت در غریبی طی شود

خون سرخم را به دیده می زنی
بوسـه بر نای بـریده می زنی

وقت جان دادن مرا مادر شوی
همسفـر با کـاروان سر شوی

شیعـه باشـد تا ابد مدیون تو
ســروری دلـدادة مفتـون تو

ای خواهر درد آشنا ( زینب )
*******

  • سه شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 22:18
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

مصائب حضرت رقیه -(دخترِ شیرین زبانم ای عزیزم الوداع) *

479

مصائب حضرت رقیه  -(دخترِ شیرین زبانم ای عزیزم الوداع) دخترِ شیرین زبانم ای عزیزم الوداع
آتش افتاده به جانم ای عزیزم الوداع

می روم از شام...برمی گردم کنارت دخترم
بسکه بهرت ناگرانم‌ ای عزیزم الوداع

می روم کرببلا و بعدِ از آن شهرِ رسول
این محال است که بمانم ای عزیزم الوداع

(،الوداع ای پاره ی قلبِ حسین ای دخترم)
(الوداع آئینه ی پاک و زلالِ مادرم)

دخترم آسوده خاطر باش می آیم به شام
مانده تا تکمیل گردد این قیام و انتقام

کی فراموشم شود تنها در اینجا خفته ای
بر تو و بر صورت و بر پشت و بازویت سلام

می روم..هیهات!!جای دیگری خیمه زنم
جای دیگر گر بمانم بی تو دخترجان حرام

(ای رقیّه ای سه ساله ای تمامیّ وجود)
(این که تنهایت گذارم ذرّه ای در دل نبود)

الوداع ای دخترِ آتش گرفته...الوداع
یاسِ من..نیلوفر آتش گرفته...الوداع

آخرین لحظه که دیدم جسمِ تو..رفتم بقیع
گفتمت ای مادرِ آتش گرفته..الوداع

عصرِ عاشورا تو را آتش زدند چون پشتِ در
وای من!!تی معجرِ آتش گرفته..الوداع

(خاطرات ِ تو یقین دارم که همراهِ من است)
(رفتن و برگشتنم در ذهنِ آگاهِ من‌ است )

  • دوشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 21:47
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

وداع با محرم وصفر -(منم و دو رود و این اشکای دیده) * علی قالیباف

410
1

وداع با محرم وصفر  -(منم و دو  رود و این اشکای دیده) منم و دو رود و این اشکای دیده
میباره که موقع وداع رسیده

چطور تحمل بکنم
سخته برام بعد دو ماه
طاقت ندارم از تنم
دربیارم پیرن سیاه

ای کاش ، تموم سال و سینه بزنم
وقف ، تو باشه دائما جون و تنم
باشه ، پیراهن سیاهم کفنم
جانم حسین آقام آقام آقام آقام

دم در فاطمه با دودستا ی پر
میکنه از همه نوکرا تشکر

الهی عاقبت بخیر
بشی جوون سینه زن
بلا الهی نبینی
کرب وبلای تو بامن

دور ، حسین من بازم پر بزنید
تک تک ، تموم تون پسرهای منید
بازم ، به روضه های ما سر بزنید
جانم حسین آقام آقام آقام آقام

شب آخر و چشام شبیه بارون
می باره شده مث یه کاسه ی خون

داره دوباره بساط
عزا و روضه جم میشه
داره دوباره قسمت
دلم یه دنیا غم میشه

یادش ، بخیر شبای خوب نوکری
یادش ، بخیر مُحرّم و دربدری
یادش ، بخیر دل و غم خون جگری
جانم حسین آقام آقام آقام آقام

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1399
  • ساعت
  • 10:34
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

وداع امام زبانحال حضرت زینب(س) -(خَم شدم بوسه به پایت زَنم ای میر اُمم) *حاج نادر بابایی

409

وداع امام زبانحال حضرت زینب(س) -(خَم شدم بوسه به پایت زَنم ای میر اُمم) خَم شدم بوسه به پایت زَنم ای میر اُمم
تو ولی میروی و این مَنو این قامت خَم

حال که جان مرا می بَری آهسته بُرو
صبر کن تا به رَهت اَشک فشانم نَم نَم

وای من پیرهن کُهنه چرا تَن کردی
که چنین جامه اَخا شاهی و در شَان تو کَم

وَعده ی فاطمه را دیدم و آشفته شدم
میروی ای دل و جانم که نیایی به حَرم

مادرم فاطمه فرموده به من ، وقت وِداع
زِ گلوی تو زَنم بوسه ی آخر را هَم

گشته مَمزوج به اشک ترم این خون جگر
تا شود بر رُخ من نقش فراق تو رَقم

  • جمعه
  • 11
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

وداع امام حسین(ع) -(در وداعِ آخرینت ناگران بودم حسین) * محسن راحت حق

372

وداع امام حسین(ع) -(در وداعِ آخرینت ناگران بودم حسین) در وداعِ آخرینت ناگران بودم حسین
وقتِ رفتن بود من هم بی زبان بودم حسین

جانِ من می رفت از کف در پی ات دامن کشان
داغ بودم از درون..آتشفشان بودم حسین

گاه می آمد به یارم خاطراتِ دلبری..
گاه از یادِ جدایی ..بی امان بودم حسین

گاه بوسه می زدم بر حنجرت با احترام
گاه یادِ مادرِ قامت کمان بودم حسین

این چنین که می روی از پیشِ من بی اعتنا
روزگاری خاطرت باشد چو جان بودم حسین

خاطر آزرده شدم گر می روی باشد برو
عاشقت بودم که بازم بی نشان بودم حسین

رفتی و و از مغرب امروز با چشمان خود
حسرت آلوده به دنبالِ سنان بودم حسین

  • پنج شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 13:00
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

وداع امام حسین(ع) -(می روی دامن کشان ای مقتدا ای جانِ من) * محسن راحت حق

438

وداع امام حسین(ع) -(می روی دامن کشان ای مقتدا ای جانِ من) می روی دامن کشان ای مقتدا ای جانِ من
پاسخِ گرمی بده حالا چرا؟ ای جانِ من

می روی غرقِ خدا ممسوس در ذاتِ خدا
یک نگاهی کن بر این غم مبتلا ای جانِ من

می شود پنجاه سال ای مهربان پیشِ توام
عنقریباً جان دهم پیش از شما ای جانِ من

با لبانِ تشنه ات بدجور می ریزم بهم
می روی گودال با عشقِ خدا ای جانِ من

اندکی صبر و تحمّل تا ببوسم حنجرت
من بجای حضرت خیرالنسا ای جانِ من

بعدِ تو رختِ اسیری بر تنِ زینب شود
می برند این قوم تا شامِ بلا ای جانِ من

رخصتی ده تا بلا گردان شوم آقای عشق
رخصتی ده تا شوم دیگر فدا ای جانِ من

  • پنج شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

وداع امام حسین(ع) -(در وداعِ واپسین ، آن شاهِ دین) *مرحوم عبدالعظيم ذهني زاده

978
1

وداع امام حسین(ع) -(در وداعِ واپسین ، آن شاهِ دین) در وداعِ واپسین ، آن شاهِ دین
شد سرِ بالینِ «زین‌العابدین»

دید آن آتش به جان ، افروخته
نیمه‌جانی دارد از تب ، سوخته

آنچنان از آتشِ تب ، پُرلَهیب
خشک از آن دریایِ دل ، آبِ شکیب

مِهر فرزندی پدر را جوش کرد
همچو جان فرزند در آغوش کرد

غمزده دل ، دردمند از حالِ او
پرسشی فرمود از احوالِ او

بوسه ای زد بر عذارِ زردِ او
بوسه ای بس گرم ز آهِ سردِ او

گفت کای آرام جان ! نورِ بصر!
حال تو چون است؟ بر گو با پدر

گفت: بابا ! بوده باشم در چه حال
بازگویم شُکرِ حیّ ذوالجلال

بنده‌ی فرمانبرم ، فرمان از اوست
دردمندم ، درد از او، درمان از اوست

گفت‌: بر‌گو با من، ای بابِ عزیز!
ز آخر کار خود و اهلِ ستیز؟

گفت: جانا ! این گروهِ پستِ پست
رشتۀ پیمانِ عهد ما گسست

زان همه پندم گروه بی تمیز
باز ناگردیده از راهِ ستیز

تیغ نامردی هزاران آختند
بر گروهِ رادمردان تاختند

آتشِ جنگ و جدل افروختند
خرمنِ صلح و صفا را سوختند

لاجَرَم ، جمعی ز هر سو کشته شد
رادمردانی به خون ، آغشته شد

همرهان بارِ سفر بستند باز
سرخوش از این معرکه، رستند باز

زان همه یاران به دشتِ کارزار
پیکرِ صد چاک مانده یادگار

این منم وامانده دور از کاروان
پای بندِ رفتن سر در سِنان

آمدم کز رفتنم باشی خبر
هم وداع آخرین آید به سر

ساعتی ماندست از ایّامِ من
تا رسد ساعاتِ سیرِ شامِ من

بانوان را گفته ام بدرود من
با تو هم بدرود گویم زود من

شاه را تا قصّه بر اینجا رسید
خونِ دل از چشم شه‌زاده چکید

گفت با زینب، به چشم خون‌فشان
کِای تو از زهرای مرضیّه ، نشان!

وی ز داغِ لاله‌ها ، دل ‌داغدار!
بهرِ من تیغ و عصا اکنون ، بیار

خون‌فشان از دیدگان ، دختِ بتول
گفت: فرمانت پی اجرا ، قبول

لیک زین نکته مرا آگه نما
بر چه کاری آیدت تیغ و عصا؟

گفت: کف بر تیغ و تکیه بر عصا
رو کنم سوی جهادِ اشقیا

در مَصافِ عشق، تا کاری کنم
بابِ تنها مانده را یاری کنم

شه چو فرزندش در این تصمیم دید
جان و سر در محضرِ تقدیم دید،

گفت: جاناـ! کوری چشمِ رقیب
روز سختی‌ها شکیب است و شکیب

هر که دشمن با شکیب انداخته
تا قیامت کارِ او را ساخته

دشمنی که از شکیب افتد به خاک
تا قیامت برنخیزد از مُغاک

مرد و مردانه گذر از روزگار
کارِ نامردان به نامردان گذار

مرد را گردون به زانو ناورد
مرد از غم ، خم به ابرو ناورد

مرد اگر گردون به کامِ خود ندید
کامِ دل آرد ز ناکامی پدید

باش تا این رنگرز، چرخِ نگون
از خم وارون ، چه رنگ آرد برون

بعد من ، ای حجّت پروردگار!
هیچ بی‌حجّت نمانَد ، روزگار

از جهانِ ابتلا اندیشه کن
در بلاها بردباری پیشه کن

آنچه میراثِ نبوّت ز‌آن توست
انبیا را دست بر دامانِ توست

تا مگر از روی تو تابنده نور
مُصحَفِ و تورات و انجیل و زبور

ای ز تاب و تب، سرا‌پا سوخته!
مُلکِ هستی بر وجودت دوخته!

گر تو هم خواهی یکی دامن به دست
دامنِ زینب ز هر دامن، بِه است

من که خود ، خورشیدِ چرخِ مذهبم
بعد از این در آسمانِ زینبم

تابم آنجایی که آنجا زینب است
خواه روزِ روشن و خواهی شب است

عهد و پیمانی که دارد با منش
دست امّید من است و دامنش

«ما یکی روحیم اندر دو بدن»
هر کجا من نیستم ، او هست ، من

دوش با وی بزم رازی داشتیم
رازهایی در میان بگْذاشتیم

رازهایی بس نهان اندر نهان
نامَد از فرطِ نهانی بر زبان

تا مبادا کس از آن بویی بَرَد
یا صبا یک نکته بر سویی بَرَد

دیده اندر دیدۀ هم دوختیم
خطّ سِیر یکدگر آموختیم

رازهایی که به کس ناگفته‌ام
از زبانِ زینبی بِشْنفته‌ام

این همه غوغای قتل و های هو
معرفی از جانفشانیهای او

وز شهیدان آن همه آوای دوست
در هوای نغمه های شورِ اوست

تا مگر از همّتِ والای او
مرغِ اقبالم پَرد بالای او

این همه خونریزی و جنگ و ستیز
وآن هزاران آخته شمشیرِ تیز

ای به روزِ تتگ دستی گنجِ من
وی به دستت دستمزدِ رنجِ من

رنجهای من که عالَم عالم است
رنجِ عصیانهای نسلِ آدم است

هر که دستی در گناهی داشته
اندر این لشکر سیاهی داشته

غوطهء مردم به دریای گناه
مادرِ این فتنه گشت و این سپاه

کین نه پیکارِ حسین است و یزید
جنگِ کفر و دین و پاک است و پلید

با شکستِ صوری امروزیَم
نیم گامی مانده بر پیروزیَم

هیچ دل ز اسرارِ ما آگاه نیست
اندرین ره هیچ کس را راه نیست

نیست کس را آگهی ز اسرارِ ما
یک جهان اسرار باشد کارِ ما

تا مبادا کس از آن بوئی بَرد
یا صبا یک نکته بر سوئی بَرد

گر خدا یاری در این گامم کند
شهدِ نصرتِ قتل در کامم کند

گفتنی‌ها گفته شد بی‌ کمّ و کاست
شه قد مردی به رفتن ، کرد راست

گفت: من رفتم ، خدا یارِ تو باد!
لطفِ حق ، یار و مددکارِ تو باد

گر سراغ من ، بگیری در جهان
در تنور خولیَم ، شب ، میهمان

میزبان ، نامهربانی سر کند
بسترم از خاک و خاکستر کند

ای تو از من یادگارِ روزگار
روزگاران از تو مانَد یادگار

شاید امشب ، بخت امدادی کند
مادرم زهرا ز من یادی کند

روزگارانی است او نادیده ام
طفلکی بودم که او را دیده ام

یادی از آن روزگارِ تیره‌تر
تیرگی بر روشنایی ، چیره‌تر

مردم از دریای رحمت روی تافت
سوی کانونِ شقاوت بر شتافت

عالَم از بیدادِ کین آکنده شد
مرتضی را پیرهن برکنده شد

نورِ حق را در خموشی خواستند
بر فرو بنْشانْدنش برخاستند

آتشی از دربِ ما افروختند
دودمانِ آل حیدر سوختند

هر چه شد بین در و دیوار شد
سینه ، زخمی ، مامَم از مسمار شد

آه از دم ، دربِ بسته باز شد
باز شد آن بسته ، بسته باز شد

کس اگر آن دربِ بسته ناگشود
کین گشودن جز پی بستن نبود

آید آن روز این درِ بسته فراز
کاید آن مهدی(عج) موعود از حجاز

مادرم فی الحال بی طیّ لِسان
گفت با من با نگاهی این بیان

این همه سرفتنه ها در پای تُست
از همین امروز عاشورای تُست

بازم از آن سوخته در گویمت
زان در و دیوار ، مادر گویمت

از فشارِ قوم تا در باز شد
مادرم را دردِ سقط آغاز شد

بین دیوار و درش پهلو شکست
تک نه محسن ، بلکه خود از دست رفت

ز آتش آن در شراری بَرجَهید
خشک و تر از ما به آتش برکشید

این شراره کس نپندارد خموش
جز که مهدی آید و سازد خموش

اینکه بینی این حرم ناسوخته
باش تا بینی سراپا سوخته

در میانِ دود و آتش ماندی اَر
دستِ استمداد بر زینب بِبَر

دارد آن دم ، لامکانِ مُستعان
در دل بشکستهء زینب مکان.

آن چنان آتش گرفت آن دودمان
دودِ وی آید هنوزم ز استخوان

از پسِ نوح و غمِ آن سرگذشت
موجِ این طوفانِ خون از سر گذشت

همّتی باید کزین گردابِ خون
برکِشم طوفان زده کشتی ، برون

ناخدا گر جامهء جان بردَرَد
آنگه این کشتی به ساحل ره بَرد

تا جهان بودست و باشد روزگار
شورِ عاشور است از من یادگار

نارسیده روزِ عاشورا به شام
می رسد کوچم به سر بر سوی شام

بعدِ من ای نورِ چشم ، ای جانِ من
جانِ تو ، وان جهد و این پیمانِ من

پشت اسبش بر نشست آن عرش‌جاه
رانْد مرکب ، تند ، سوی رزمگاه

از حرم آن‌سان به میدان تاختی
گو که اهل‌ بیتِ خود نشناختی

فارغ از فکر و خیالِ زینبش
دستِ لطفی زد به یالِ مرکبش

گفت: ای ارض و سمایت زیر پا !
زیرِ پای لنگرِ ارض و سما

ذوالجناحا ! بال بگْشا و ببال
بال بگْشا سوی عرش ذوالجلال

تند رو تند و تیز از آهِ دل
تندتر از نالهء جانکاهِ دل

یومِ عاشوراست ، لیلِ داج نیست
بهتر از این دم ، دمِ معراج نیست

کاین نه میدان ستیز است و فریب
کوی عشّاق است و د

  • شنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 23:58
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

وداع با محرم -( ماه زیبای تو به پایان رسید ) * ناشناس ؟؟؟

257

وداع با محرم -( ماه زیبای تو به پایان رسید ) ماه زیبای تو به پایان رسید
خدا کند که باشم سال های بعد
ماه جنون عشق به پایان رسید
خدا کند که عاشق واقعی باشم سال های بعد
همه عمر حسرت این ماه را می خورم
خدا کند که حسرت نباشد سال های بعد
من که میدانم سر پا بدم ولی پاک باشم محرم های بعد
نه فقط محرم کل روز شبم کرببلاست
نه فقط کربلا روضه ی گودال و قتلگاه
میخوانم هردم که ای ارباب خوبان
من باشم لطمه زن و سینه زن سال های بعد
حسین جان
به یاد تنت تنمان هر دم کبود شود
چون یادمان هست تنت زیرسم مرکب رفته است
اقای من مرا به اذن دخترت رقیه
که پایش رو خار مغیلان رفته است
مرا پاک و حسینی کن که همیشه
بمانم نوکر تو خاندات سال های بعد

شاعر:مهرداد جوادی

  • شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:23
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

وداع با محرم -( وقتش رسیده با شما معنا بگیریم) * اسماعیل شبرنگ

405

وداع با محرم -(  وقتش رسیده با شما معنا بگیریم) وقتش رسیده با شما معنا بگیریم
با عشق تو در هر محرّم پا بگیریم

کوچک ترین ها با شما خیلی بزرگ است
قطره شدیم اندازه ی دریا بگیریم

تنها دلیل زندگی حبّ الحسین است
خوب است بین مجلس تو جا بگیریم

لیلا تو باشی عالمی اهل جنون است
باید که ماهم راه صحرا را بگیریم

دیوانگی از عشق تو تحکیم عقل است
ما حکم خود از عالم بالا بگیریم

دستان ما خالی ست پیش ماه بی دست
تا خرجی یک سال از سقا بگیریم

سی روز ماه روضه دیگر وقت آن است
ما مزد خود از حضرت زهرا بگیریم

باشد تمام آرزویم صاف و ساده
این اربعین تا کربلا پای پیاده

  • شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 09:49
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

زمینه وداع با بقیع -(دورای جگرلری زهریله دوغرانان قارداش ) *مرحوم ملاحسین دخیل مراغه ای

247

زمینه وداع با بقیع -(دورای جگرلری زهریله دوغرانان قارداش ) دورای جگرلری زهریله دوغرانان قارداش
جنازه سی تابوت ایچره اوخلانان قارداش
.
مگر یوخوندی خبر ای امام کون مکان
گیدر عراقه حسین اهل کوفیه مهمان
.
ایا اخی اشرار کوفه نون ظلمندن تنگه گلمشم مدینه دن گیدورم ناچار قالمشام آنام فاطمه نون قبریندن آیریلورام جدّیم احمد مختارون زیارتندن و سنون قبروندن الیم اوزولور
.
میدهد جام به اندازه به هرکس ساقی
تو دلت سوخت ز آب و دلم از بی آبی
.
حضرت امام حسن علیه السلامیله رازونیاز ایلوردی آغلوردی بیرطرفدن جناب زینب اوزینی سالدی خاتون قیامت قبرینه گویا عرض ایلدی:
.
دور بیر ایاقه قبردن ای باوفا آنا
زینب اولوب هزار غم ...
➖➖➖➖➖➖

  • سه شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

واحد وداع با محرم و صفر -(دو ماه گریه و آه، دو ماه سینه زنی ) *

37

واحد وداع با محرم و صفر -(دو ماه گریه و آه، دو ماه سینه زنی ) رضا سرانی

➖➖➖
دو ماه گریه و آه، دو ماه سینه زنی
هنوز حس می‌کنم، تو در کنار منی

نمی‌شود باورم، که می روی از برم
به این دو ماه عادت کردم، چو دامن مادرم

با دیده ی خونبار
با این دل سوگوار
خدا نگهدار ... خدانگهدار
..........
دو ماه جامه عشق، دو ماه سوز و عزا
چگونه سر بکنم، بدون شور و نوا

با این دل آتشین، بی تابی ام را ببین
میان عشق های عالم،تویی مقدس ترین

ای مونس و غم خوار
ای ماه شب تار
خدا نگهدار
➖➖➖
منبع جواز نوکری

لینک کانال تلگرام
t.me/javazenokari

  • پنج شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1403
  • ساعت
  • 11:09
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد