شاهی که امتدادِ شه عالمین شد
قدرِ زیارتش، چو حریمِ حسین شد
نورِ کریمِ آل علی در وجود اوست
آن سیدالکریم، که نورِ دو عین شد
عبدالعظیم را، حسنی خلق کردهاند
یعنی تولدش، حَسن از والدین شد
او دینِ خود به هادیِ دین، خوب عرضه کرد
زین رو برای دین خدا، زیب و زین شد
در راه کربلا چه شجاعت به خرج داد
مانند یک سپاه، پر از شور و شین شد
وقتی که شخم زد متوکل، به نینوا
او یکتنه بجای همه، زیر دین شد
مردِ مبارزات و علمدار شیعیان
اینگونه شد، که الگوی پیر خمین شد
جانها فدای او که سپهدار کربلاست
عبدالعظیم، عبدِ علمدار کربلاست
در عصرِ او کسی به ولایش نمیرسید
هیچ عاشقی ز عشق، بپایش نمیرسید
زهد و عبادتش، نه فقط فوقِ شیعیان
کس در اطاعتش، به وفایش نمیرسید
شاخصترین خَصیصهاَش، اِخلاص در عمل
الحق کسی، به حال و هوایش نمیرسید
او دستگیرِ جمله یتیمانِ شهر بود
اِنفاقها، به دست عطایش نمیرسید
بارزترین فضیلت او، علم و معرفت
این وصفها و به مدح و ثنایش نمیرسید
فریادِ او، سکوتِ زمان را شکسته بود
صوتی چنین، به صوت رسایش نمیرسید
تبیینِ دین، به ذکرِ احادیث مینمود
اینگونه کس، به امرِ هدایت نمیرسید
او را عزیز فاطمه خوانده، ولی خویش
مانند او کسی به دعایش نمیرسید
یومُ الغدیر را، به احادیث زنده کرد
ما را به کوی شاه نجف، خوب بنده کرد
از بس امام هادیِ ما را مرید بود
در زنده بودنَش هم، از اول شهید بود
او با شهادتین خودش، انقلاب کرد
بیخود نبود هادیِ دین را امید بود
با اعتقادِ پاک، گواهی به حشر داد
چون از موحدانِ خدای وحید بود
حق را همیشه حاضر و ناظر قبول داشت
آگاه او، به آیهی حبلُ الورید بود
بر چارده، حقیقتِ عصمت مطیعِ محض
در محضرِ نبی و وصی، روسفید بود
با رجعت و شفاعت و معراج در یقین
با کفر و شرک و خیلِ منافق، شدید بود
قبر و صراط و برزخ و میزان، عقیدهاَش
در امر و نهیِ عترت و قرآن، سَدید بود
با عدل و دادِ مهدی موعود، هم مسیر
بر ظلم و جور، ضربهی او چون حدید بود
امروز هم، چو بندگیِ سیدالکریم
مائیم و سبکِ زندگی سیدالکریم
این است، عینِ عَرضهی دینم، امام را
باید که ماند، پای ولایت، قیام را
هر جا که هست ظالم و مظلوم در ستیز
پس روشن است، موضعِ ما هر کلام را
از غزه تا به ضاحیه فریاد میزنیم
با جبههی مقاومتیم، انسجام را
خیبر شکن، به پاسخِ سنگر شکن، رسد
میگیرم عاقبت، ز یهود انتقام را
ما نسل کوثریم و فدائیِ حیدریم
این جمله خودبخود، برساند پیام را
موشک نشانهای ست، ز خشمِ مقدسم
با جان و سر مدد بدهیم، این نظام را
دیدند در صفوفِ فشرده، چگونه ما
یاری کنیم، رهبرِ والامقام را
فرمود: راه قدس، همانا ز کربلاست
خواهیم دید، حکمتِ حکمِ امام را
تا محوِ قدّهی سرطانی، صَلا دهیم
پاسخ، میانِ روضهی کرب و بلا دهیم
گودال، ازدحام شد و جای پا نبود
حتی برای نیزه و شمشیر جا نبود
با این وجود، آمد از آن دور، دَه سوار
پامال شد، تنی که بر او جای پا نبود
اصلاً کفن که هیچ، تنِ پاره پاره را
یک قطعه، فرشِ سالمی از بوریا نبود
مادر نظاره داشت و خواهر اشاره داشت
این رسمِ میهمانیِ کوفه، بما نبود
"آتش به آشیانهی مرغی نمیزنند
گیرم که خیمه خیمهی آل عبا نبود"
غارت که شد حرم، به سر نیزه شد سری
بر پیکرِ حسین، عبا و رِدا نبود
میگشت دختری، تَهِ صندوقچهی حرم
ای دخترانِ فاطمه، معجر چرا نبود
ای وای، گوشواره و به گوشی نمانده است
طفلی ز ترس مرده و خلخالها نبود
یا منتقم بجان اباالفضل انتقم
یا منتقم بجان اباالفضل انتقم
- پنج شنبه
- 17
- آبان
- 1403
- ساعت
- 12:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب