در ازل تا کتاب حق وا شد
رازهای نهفته افشا شد
در ازل پیشتر زلوح و قلم
حکم روز الست انشا شد
کسی آمد که در سرا پایش
جلوه های خدا هویدا شد
کسی آمد که با ولایت او
مرز دین،مرز کفر پیدا شد
خنده ای کرد و شد بهشت برین
مشت خاکی گرفت و دنیا شد
شه پری داد و جبرئیلی شد
نفسی زد کسی مسیحا شد
سر راهش نشست دل شده ای
دامنش را گرفت و موسی شد
الغرض میان آن محشر
بزم دلدادگی محیا شد
ما در آن دم سینجلی گفتیم
صدو ده مرتبه علی گفتیم
***
ای بزرگ شگفت نا پیدا
ای امير شريف بی همتا
آفتاب عشیره ی مجنون
قبله گاه قبیله ی لیلا
پادشاه حجاز و نان بردوش
زخمی بار کیسه ی خرما
ما کجا و کرامت خورشید
تو کجا کوچه های این دنیا
تند تر م
- یکشنبه
- 21
- اردیبهشت
- 1393
- ساعت
- 07:22
- نوشته شده توسط
- یحیی