حریم کعبه است این جا و خیل پرده دارانش
به نزدیکش زنی، استاده دور از چشم یارانش
صفای باطنش پیداست از اشک چو بارانش
صفات نیک در ذاتش، فلک حیران، ملک ماتش؟
حرم محو مناجاتش، برآید کاش حاجاتش!
گرفتارست و می خواند، خدا را با دل و جانش
الهی! ذکر یارب یاربم باشد به لب تا کی؟
ز اندوه مَنِ بیدل، بنالد مرغ شب تا کی؟
دلم آمد به جان، این سوز و ساز و تاب و تب تا کی؟
ببین برق نگاهم را، سرشکم را گواهم را
مؤثّر کن تو آهم را، به من بنمای راهم را
که من مشتاق آن راهم که پیروزی ست پایانش
اگرچه بر سر راهم، غم ایام سد بسته
ولی صبر من این غم را به «حبلٌ مِنْ مَسَد» بسته
خدایا! دل به مهرت فاطمه بنت اسد بسته
تویی قدّ
- پنج شنبه
- 23
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 14:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور