گشتم ز لطف حضرت بی چون و ذوالمنن
مدّاح برج مهر امامت ابوالحسن
بر لوح دل چو جوهر آیینه خشک باد
باشد به غیر منقبت او اگر سخن
شاها شکست قهر تو بال و پر پری
آدم شد از مهابت شمشیرت اهرمن
آن را که بسته است لب مدح سنجیش
مانند شمع باد زبان دشمن بدن
هرکس نگفت مدح تو جز لخت دل مباد
چون غنچه های لاله زبانیش در دهن
خورشید از تنوره قهرت شرارهای
ماه از بهشت خلق تو یک برگِ یاسمن
هر غنچه گلی دل آگاه گشته است
تا شد نسیم لطف تو زینتده چمن
هرکس که با ولای تو رخت از زمانه بست
زیبد به رنگ غنچهاش از برگ گل کفن
پرسند چون ز ملّت من منکر و نکیر
گردد به این دو مصرع رنگین زبان من:
کان سخا و بحر عطا مرتضی علیست
- پنج شنبه
- 23
- اسفند
- 1397
- ساعت
- 14:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور