بانور شما دور ز زشتی شده ایم
در موج بلا سوار کشتی شده ایم
در روز حساب با همه می گوئیم
با مهر علی همه بهشتی شده ایم
- سه شنبه
- 22
- آبان
- 1397
- ساعت
- 20:08
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
بانور شما دور ز زشتی شده ایم
در موج بلا سوار کشتی شده ایم
در روز حساب با همه می گوئیم
با مهر علی همه بهشتی شده ایم
خدا نان شبم را یاعلی کن
همه تاب و تبم را یاعلی کن
در این دنیا و فردای قیامت
بیا ذکر لبم را یاعلی کن
اگر بی اعتبارم دوست دارم...
به پایت سرگذارم دوست دارم...
...که ایوان طلا باشم بگویم
علی را دوست دارم دوست دارم
همین که نوکرم الحمدلله
گدای این درم الحمدلله
همینکه با تمام روسیاهی
محب حیدرم الحمدلله
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا
به هنگام قنوت برگها، در «ربّنا» دیدم
تو در هفت آسمان سیر و سفر میکردی امّا من
تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم
کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم
صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم
«تو را دیدم که میچرخید گرد خانهات کعبه
خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم»
تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر
تو را مولود کعبه، قبلهٔ اهل ولا دیدم
تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول
تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم
تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی
تو را عاشقترین دلدادهٔ
یاعلی یعنی که عشق آغاز شد
یاعلی یعنی که درهابازشد
یاعلی زیباترین حرف دل است
یاعلی آسانی هرمشکل است
یاعلی یعنی که دل بی کینه است
یاعلی آوای عشق سینه است
یاعلی چشم وچراغ انبیاست
یاعلی رمز بقای کربلاست
یاعلی تفسیر آیات خداست
یاعلی بردردبی درمان دواست
یاعلی فرهنگی از دینداری است
یاعلی احیا وشب بیداری است
یاعلی یعنی هدف یعنی شرف
یاعلی یعنی گلستان نجف
یاعلی تفسیریاسین است ونور
یاعلی تندیس موسی هست وطور
یاعلی سرلوحه هرمکتب است
یاعلی ذکر لبان زینب است
یاعلی یعنی شعار شیعیان
یاعلی یعنی قرار شیعیان
یاعلی یعنی سرود عاشقان
یاعلی رمز تمام عارفان
یاعلی یعنی نشاط زندگی
یاعلی یعنی خلوص بندگی
یاعلی
جلوه حق را بچشم دل توان دید آشکار
در حقیقت چشم حق بین از مظاهر بر مدار
چشم دل بگشا ز جان سر تا بپا شو محو حق
تا به هر صورت ببینی جلوه صورت نگار
هر نفس ای بیخبر کو کومزن چونفاخته
دل تهی زاغیار کن تا گرددت یار آشکار
ایکه بهر کعبه گل رنجه سازی جان خویش
کعبه دل باشدت خلوتسرای آن نگار
زاین و آن تا چند پرسی محفل لیلی کجاست
همچو مجنون بایدت بگذشتن از شهر و دیار
از چه گیری گوش پند زاهدان خشگ را
می بنوش و از دل و جان سر بپای خم گذار
گر بخواهی آتش جانسوز دلسازی خموش
باید از آن آب آتش فام گردی میگسار
جامه تلبیس بر کن خلعت تقوی بپوش
مست می از جام وحدت شو که گردی هوشیار
همچو حر بامات آنخورشید رخ با
حیدر
ای صاحب شوکت
ای دلیل خلقت
ای طبیب امت
حیدر
عالمی به نامَت
حاتم غلامَت
شاه با کرامَت
نام تو اقا اسم اعظمه
دست تو علی روی سرمه
اگه شیعه ی شما شده ام
حاصل شیر مادرمه
مستی واسه نوکر با ذکرت شیرینه
چون که انگور رو از ضریحت میچینه
وقتی که پاشو میزاره تو حرمت
خودشو تو جنت العلا میبینه
یا حیدر علی مولا
بند دوم:
حیدر
ای ولی و والا
ای عالی و اعلا
ای وصی و مولا
حیدر
ای فاتح خیبر
ای قدرت برتر
ای ساقی کوثر
عمریه عبد و غلام توام
همچو کفتری رو بام توام
خونمه ایوون طلاتون آقا
مجنون و مست مرام توام
ذکر تو آقاجون به قلبم تسکینه
اسم زیبات هر دم رو لبهام میشینه
تموم ایل و تبارم به فداتون
بدون عشق تو
دوشم مگر چه بودکه هیچم نبرد خواب
پروین به رخ فشاندم تا سر زد آفتاب
بیدار بود خادمکی در سرای من
گفتاز چهخواب مینروی دادمش جواب
کامروز بخت خواجه ز من پرسشی نمود
زین پس چو بختخواجه نخواهم شدن بهخواب
گفت ار چنین بود قلمیگیر وکاغذی
بنگار بیتکی دو سه در مدح بوتراب
تفسیر عقل ترجمهٔ اولین ظهور
تأویل عشق ماحصل چارمینکتاب
روح رسول زوج بتول آیت وصول
منظور حق مشیت مطلق وجود ناب
تمثال روح صورت جان معنی خرد
همسال عشق شیر خدا میرکامیاب
گنج بقا ذخیرهٔ هستیکلید فیض
امن جهان امان خلایق امین باب
مشکلگشای هرچه بهگیتی ز خوب و زشت
روزیرسان هرچه بهگیهان ز شیخ و شاب
منظور حق ز هرچه به قرآن خورد ق
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
یا امیرالمؤمنین، مولای عاشقها، سلام!
شاه مردان، فاتح دلهای عاشقها، سلام!
السلام ای در نگاهت موج و دریا بیقرار!
السلام ای در سکوتت کوه و صحرا بیقرار!...
جبرئیل آورده بود آیاتی از قرآن ولی
ماند تا قرآن چشمت را تو وا کردی علی!
داد زد تا شد امیر عشق بر مرکب سوار:
«لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار»...
::
ای که خود را پیش شمشیر دو دم آوردهای!
هرچه سر آورده باشی، باز کم آوردهای...
ذوالفقار است این که میچرخد، علیگویان و مست
چون نباشد مست؟ چون میگیردش ساقی به دست...
لشکری از تو فراری، آی مرحب! مرحبا!
خوب جولان دا
شگفتا کرامات ماهی تمام
چه ماهی که خورشید صبح است و شام
چه ماهی که فرزند امالقری
چه ماهی که لبخند بیتالحرام
چه ماهی چه مردی سلام علیه
چه مردی چه ماهی علیهالسلام
چه حسن شروعیست ماه رجب
چه حسن ختامیست ماه صیام
همه عمر او یک نماز است و بس
سکوتش قعود و خروشش قیام
دم از حق زده دم به دم تیغ او
اگر در مصاف است اگر در نیام
چه ژرف است آری چه ژرف و شگرف
کلامُ الامیرِ، امیرُ الکلام
در اوصاف آن حسن بیخاتمه
رسید این ترنم به حسن ختام
به لب دارم این نغمه را دم به دم
به سر دارم این سایه را مستدام
امیری حسینٌ و نعم الامیر
امامی علیٌ و نعم الامام
من نه آنم که توانم ز تو تعریف کنم
من که باشم که ز اوصاف تو توصیف کنم
باید اوّل به نوشتن ز تو دریا باشم
عین و شین قافِ کمالات تو تصریف کنم
یا علی وصف تو اندک چه کنم ، میخوانم
نیست در وسع من این کار و خودم ، میدانم
منِ ناقابل و درمانده علی الله و ؛ وکیل
توسنِ طبع به مدحِ تو شها می رانم
از دم و بازدمت دم همه دم می لرزد
پیش پای تو ذلیلانه کرم می لرزد
هر که بنوشت زتو جانِ عدم می لرزد
بین دستان نویسنده قلم می لرزد
خود بگو اینهمه اما و اگر را چه کنم
اینهمه آیه ی قرآن و خبر را چه کنم
تو خدا نیستی و بنده عبدی و قبول
«هَا عَلیٌ بَشَر کَیفَ بَشَر» را چه کنم
علت شور منو شوق منو مستی ، تو
معنی حَیَّ عَ
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
«ب» برادر با نبی، بیرقفرازِ دین حق
بحر احسان، باب لطف بیحد و بیمر علیست
«ت» تبارک تاج و طاها تخت و نصراللَه سپاه
تیغآور، خسرو مستغنی از لشکر علیست
«ث» ثری مقدم، ثریا متکا، ثابت قدم
ثانی احمد به ذات کبریا مظهر علیست
«جیم» جاه و قدرش ار خواهی به نزد ذوالجلال
جل شَأنُه جز نبی از جمله بالاتر علیست
«ح» حدوثش با قِدم مقرون، حدیثش حرف حق
حاکم حکم الهی حَیَّهدَر حیدر علیست
«خ» خداوند ظفر، خیبر گشا، مرحب شکار
خسرو ملک ولایت، خلق را رهبر علیست
«دال» داماد نبی، دست خدا، دارای دین
داعی ایجاد موجودات از داور علیست
«
من با بي بي يه عهدي بستم
تا به ابد با علي هستم
علي هستيِ حضرتِ فاطمه اس
علي ماتِ قيامتِ فاطمه اس
دعا ميكنه حيدر هر جا كه
بينِ نوكرا صحبتِ فاطمه اس
علي ، تموم دعاي خيرِ منه
علي ، درمون غمِ هر سينه زنه
علي ، اباالكرمه چون ابالحسنه...
علي ، يا واليَ الولي
كور شه چشم آل خليفه
لعنُ علىٰ آل سقيفه...
دَرِ خيبر و ميكَنه يك تنه
علي عزت و زينتِ مأذنه
بزودي پسرِ آقام مياد
ريشه ي سعوديا رو ميكَنه
بقيع ، بخدا برامون محترمه
بقيع ، حرم حسن شاه كرمه
بقيع ، بخدا كه صحن مادرمه
حسن ، اي شاهِ بي حرم
حرفِ دلم ، اشك چشامه
مثل حسين ، حسن آقامه
وعده ي دونه دونه نوكرا
زير قُبه ي حضرتِ مجتبىٰ
با اجازه ي آقامون
دعای دل شکستگان مگر اثر نداشته
کسی به ناله های او مگر نظر نداشته
شبیه آن کبوتری که بال وپر نداشته
شبیه آن مسافری که همسفر نداشته
دلش گرفته از غم و شبش سحر نداشته
اگر چه وصله داشته لباس های ساده اش
نشسته جبرئیل هم در ابتدای جاده اش
خوشا به حال آن کسی که هست مست باده اش
تمام خانواده ام فدای خانواده اش
خدا از اهل بیت او عزیز تر نداشته
ارادتم به پنج تن عمیق ودائمی شده
شکوه خاندان او بهتر از این نمی شده
حسن شبیه مصطفی،حسین فاطمی شده
خوشا به حال آن کسی که ماه هاشمی شده
علی در آسمان خود جز او قمر نداشته
چه قلعه ها که فتح شد فقط به یک خروش او
دخیل بسته ام فقط به چشم باده نوش او
مرا اسیر میکند نگ
شعر شرمنده شد از اینکه تو را ماه نوشت
یا تو را مخزن الاسرار شبانگاه نوشت
باید از روشنی"انفُسنا" درس گرفت
تا که اوصاف تو را با دل آگاه نوشت
ایزد از روز ازل مدح تو را گفت ولی
شمه ای از تو در این فرصت کوتاه نوشت
داغت آنقدر عظیم است که در دفتر درد
تا ابد میشود از این غم جانکاه نوشت
شعر یکپارچه آتش شد وخاکستر آن
غزلی بود که هم قافیه با آه نوشت
با خط نور خدا بر سر درهای بهشت
اشهدُ انَ علیاً ولی الله نوشت
هر که از هول قیامت به تو آورد پناه
گفت لا حول و لا قوه الا بالله
مولايَ يا مولاي
انتَ الغني و انا السائل
اسم شماس رافع مشكل
دارم يه عمر عشقتو تو دل
به خدا قسم
به شما قسم
همه ي عزت ما به لطف زهراته
جنت سينه زنا گوشه ي چشماته
پدرم هميشه ميگفت علي آقاته
علوي بودم ، علوي هستم
كي بجز علي و زهرا ميگيره دستم
يا واليَ الوَلي ، يا مرتضي علي
مولاي يا مولاي
ما ريزه خواريم سر خوانت
مديون خوبي و احسانت
هستيم گداهاي سلمانت
شَه لو كَشَف
قمر نجف
تو كه جاي خود داري پادشه خيبر
من غلام حلقه گوشم براي قنبر
مادرم كنيز فِضِّه پدرم نوكر
معنيِ آيات ، اينه والله
منكر ولايتت منكر اللهِ
يا واليَ الوَلي ، يا مرتضي علي
من كربلا ميخوام
شايد كه جاي ما نيس آقا
بازم چشام شده خيس آق
سهلتر سادهتر از قافیهای باختیاش
ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختیاش
چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی
جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی
سهمش از خاک فقط کفش پر از پینۀ اوست
در عرقریز زمین جامۀ پشمینۀ اوست
باغ میساخت و در سایهٔ آن باغ نبود
یک نفس قافلهاش در پی اُتراق نبود
درد باید که بفهمیم چه گفتهست علی
که شبی با شکم سیر نخفتهست علی
از سر سفرهٔ اسلام چه برداشت امیر
نان دندانشکنی را که نمیخورد فقیر
آه، از آن شبِ آخر که علی غمگین بود
سفرهٔ دخترش از شیر و نمک رنگین بود
شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه
میشنیدند فقط از علی إنّا لله
باد برخاست و از دوش عبایش افتاد
مهربان شد د
باز امشب شدم بی تاب
مولاجان منو دریاب
می کوبه دل خسته م
تو سینه م برات ارباب
ای نور دلم ، ای آب و گلم
عشق تو شده ، آقا حاصلم
ای شاه کرم ، سایت رو سرم
مولای منی ، قربونت برم
یا حیدر مدد...
آقاجون تو دنیامی
هم دنیا هم عقبامی
طبق نقل پیغمبر
یا حیدر تو بابامی
بابای منی ، آقای منی
تو شیرین ترین رویای منی
میرم هر طرف، قبلمه نجف
دور از تو میشه عمرمن تلف
یا حیدر مدد....
یاحیدرولی الله
منکر توئه گمراه
حقی و مع الحقی
ای جان رسول الله
عشق مطلقی ، ذکر یاحقی
فاتح حنین، بدر و خندقی
مرد بی نظیر ، یا نعم الامیر
دستم رو بگیر یا نعم النصیر
یا حیدر مدد ....
قبله ی این دل من شد صحن و سرای نجف
اقتدا می کنم سوی ایوان طلای نجف
بهشت من حرم صاحب جود و کرم پدر صاحب علمه حیدر کراره
قبله من حرم مالک تیغ دو دم شه از جان بهترمه حیدر کراره
یا حیدر یا حیدر یا حیدر
ننگم بادا که یک لحظه از عشقت دل بکنم
مرکم بادا که جز تو من از کسی دم بزنم
تو مقتدای منی جان نفسهای منی همه ی دنیای منی ضامن فردامی
تو عشق انبیایی یاور خیرالورایی تو عزیز مصطفایی صفدر اسلامی
یا حیدر یا حیدر یا حیدر
با مدد از حیدر،شور شرف دارم
به این دل محزون،شوق نجف دارم
به لطف ثارالله،وَ حضرت زهرا
شده نوای من،ابالحسن مولا
ابالحسن مولا...
ز عمق جان خود،کنم سلامِ او
علی امام من،منم غلام او
سلام ما بر تو،ای قبله ی حاجات
تو کعبه ی عشقی،به مادر سادات
ابالحسن مولا...
باید برای تو،ارض و سما گرید
هم فاطمه گرید،هم مصطفی گرید
دمِ تو هَمرَهْ با،سوز عجیبی شد
وَ مَحرمِ رازت،چاه غریبی شد
ابالحسن مولا...
چون بین آن محراب،فدا شدی مولا
رفتی به دیدارِ،حبیبه ات زهرا
روضه بخوانم من،با یک دل خسته
از فرق خونین و،پهلوی بشکسته
ابالحسن مولا...
به وقت هجرانت،ای رهبر مکتب
مرثیه می خواندی،بر دخترت زینب
به یاد آن دم که،ظلم و جفا
تیر حرمله هدفش
رگای حنجره علیه
اینکه صید نیزه شده
این علی اکبره ( علیه )
این یلی که خورده زمین
عباس ، پسر علیه
یک کلام ختم کلام
جنگ سر ، علیه ع (2)
...
سرمه به دیده ای که شده وقف بر حسین
جز خاک پای حضرت قنبر نمیکشیم
ما را اگر به دار هم اویزمان کنند
جامی به غیر جام علی سر نمیکشیم
ما را اگر به جرم علی دوستی کشند
دست از علی و ال علی بر نمیکشیم
منت اگر گذارد و بر چشم پا نهد
منت به غیر به منت حیدر نمیکشیم
علی ولی الله علی
علی اسد الله علی
حیدر کرار علی
ذکر علمدار علی
__________________________________
@amirhoseinolfa
1398/5/3
کائنات و آسمانها دمبدم گویند علی
هر فنا و جاودانها دمبدم گویند علی
.
آمد اَکمَلتُ لَکُم اندر غدیر از سوی حق
کرده بیعت کاروانها دمبدم گویند علی
.
جانشین ختم پبغمبر علی المرتضاست
جان کند اقرار و جانها دمبدم گویند علی
.
هم صدا با عرشیان و جن و انس، حور و ملک
کوه و دشت و بوستانها دمبدم گویند علی
.
مرد و زن پبر و جوان خُرد و کبار و عالمین
این چنین ورد زبانها دمبدم گویند علی
.
گل ز رخسار علی شرمنده است از بودنش
باغها و گلستانها دمبدم گویند علی
.
ماه ومهراز نور او اینگونه نورانی شدند
اختران و کهکشانها دمبدم گویند علی
.
من کجا وصف گل روی تو یا مولا کجا
عید خم گردیده گلها ، دمبدم گویند علی
.
جائدم الکن
سبک: شمع و پروانه منم
.
جان و جانانم علی
درد و درمانم علی
.
ای مظهر نور خدا
ای شمس هدیٰ
.
گویم با صوتِ جلی
دین و ایمانم علی
.
ای مظهر نور خدا
ای شمس هُدیٰ
.
رهبر به جهان میر ولا
مولای همه اهل وفا
آزاده ی دور زمان
محبوب خدای جهان
.
ای مظهر نور خدا
ای شمس هُدیٰ
.
.
.
ره و پیام من
علی امام من
.
علی ندار و دار من در دنیا
جانم فدای او
صدای حق بُود همه دوران ها صدای او
.
ای مظهر نور خدا
ای شمس هدیٰ
.
.
.
سیّد و سالارم علی
ای دل و دلدارم علی
ای در دو عالم یارم علی
«جانانم علی»
.
در سما تو ماه منی
یا علی تو شاه منی
تو ملجأ و پناه منی
«جانانم علی»
.
ای مظهر نور خدا
ای شمس هدیٰ
.
ای ساقی کوثر علی
داماد پیغمبر علی
حیدر علی صفدر علی
جانم فدایت یاعلی
شاهان گدایت یاعلی
.
.
.
سلطان انس و جان تویی
نور حق یزدان تویی
شاها خود قرآن تویی
جانم فدایت یاعلی
شاهان گدایت یاعلی
.
.
.
ای قل هوالله را مثل
مرآت نور لم یزل
ای حاضر عند الاجل
جانم فدایت یاعلی
شاهان گدایت یاعلی
.
.
.
ای شهریار ماسوا
وی ملتجایان را رجا
شاه و امیر و رهنما
جانم فدایت یاعلی
شاهان گدایت یاعلی
.
.
.
نور حق ذوالمن تویی
رشک گل و گلشن تویی
مولا بهشت من تویی
جانم فدایت یاعلی
شاهان گدایت یاعلی
.
.
.
ای معدن جود و سخا
وی دست تو دست خدا
نام تو مشتق از علا
جانم فدایت یاعلی
شاهان گدایت یاعلی
.
.
.
قربان خاک پای تو
وآن چهره
ز سر به در نموده ام خیال خوب و زشت را
به دست عشق داده ام عنان سرنوشت را
به پای شوق گشته ام صوامع و کنشت را
جمال یار جسته ام نه جلوه ی بهشت را
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود
علی که از جمال او بهشت منجلی بود
.
علی به دل قرار من، علی به جان توان من
قرار من به قلب من، توان من به جان من
دل از جهان گرفته ام، علی بود جهان من
مرا تو از جنان مگو، علی بود جنان من
بهشت را چه می کنم بهشت من علی بود
علی که از جمال او بهشت منجلی بود
.
به راه عشق او به گِل نشسته پای همّتم
گرفته شوق وصل او ز دل توان و طاقتم
علی است یار و مونسم، علی است ذکر و صحبتم
به یاد او نمی کند دل آرزوی جنّتم
بهشت را چه می کنم بهشت من
سلام خدا بر تو یا حیدر
که آرامش قلب زهرایی
به خلق دو عالَم به امرِ حق
تو رهبر تو سَرور تو مولایی
امام و نِعمَ الوَلی،ابالحسن یا علی
فدای کرامات و لطف و عطایت
ولایت جان و تنم،خدارا شاکر منم
شدم از ازل سائل و بی نوایت
ابالحسن یا سیّدی یا حیدر...
کمک کن علی جان بر این رُسوا
که در وقتِ باقیِ از دنیا
کنم دوری از جادهٔ نفس و
رَوَم در رَهِ پاکی و تقویٰ
پِیِ رضای خدا،جدا از جرم و خطا
شوم رَهروِ راهِ قرآن و عترت
شبیهِ آن شهدا،به عشق کرببلا
شوم لالهٔ سرخ باغ ولایت
ابالحسن یا سیّدی یا حیدر...
ای دل ار حبّ مرتضی داری
جلوه ی نور کبریا داری
.
مهر ورزیده ای اگر به علی
مهر بر کلّ انبیا داری
.
خواجه ای ای غلام اگر در گوش
حلقه ی عشق مرتضی داری
.
بِهِل اندیشه ی غم اکسیر
تو که بهتر ز کیمیا داری
.
گنج سیم و زر جهان فانی است
تو ولی دولت بقا داری
.
ای همایون فَر عاشق مولا
به سرت سایه ی هما داری
.
رهرو سِلم و اِرتضا می باش
به رضایش اگر رضا داری
.
ای که بی مهر پور عمرانی
غاصبان را تو آشنا داری
.
بی تولّایش از مسلمانی
تو فقط صورت و نما داری
.
نه به امر خدای پابندی
نه ارادت به مصطفی داری
.
مرتضی جانشین احمد بود
به حقیقت گر اعتنا داری
.
مرد مغصوب الحقّ تاریخ است
غیر از این داری ار خطا داری
.
منزوی
مرحوم سلیمان امینی تبریزی
« تضمین از شعر مرحوم ملا مهر علی خوئی »
.
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر»
.
.
بود در محفل ارباب نظر
نقل شیرینتری از نقل و شکر
می شمردند یکایک چو گهر
مدحت صاحب شمشیر دوسر
که بشر می شود اینگونه مگر؟
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
رَبُّهَ فیه تجلّی و ظهَر»
.
.
چه بشر؟ مظهر اوصاف خدا
چه بشر؟ مطلع انوار هُدی
چه بشر؟ پادشه ارض و سما
چه بشر؟ صاحب دستور و قضا
چه بشر؟ حاکم و فرمان قدر
«ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
هُوَ وَالواجِبُ نورٌ و قَمَر»
.
.
چه بشر؟ مرشد جبریل امین
چه بشر؟ آینه ی خالق بین
چه بشر؟ نور إلاهش به جبین
چه بشر؟ ناطق قرآن مبین
چه بشر؟ قاسم فردوس و س
(باید به حرف های تو ایمان بیاوریم)
(نهج البلاغه را به شبستان بیاوریم)
.
نهج البلاغه ای که کتاب رهایی است
در وصف آن «برادر قرآن» بیاوریم
.
پایین تر از خدایی و بالاتر از همه
در مانده ایم این که چه عنوان بیاوریم
.
جاریست چشمه سار سخن از زبان تو
بگذار بر لبت لب عطشان بیاوریم
.
دُرّند در مثل کلمات قصارتان
خوب است رو به بحر خروشان بیاوریم
.
ای شاعری که شعر «سلونی» سروده ای
حافظ شدیم تا که غزلخوان بیاوریم
.
ما شاعران برای تماشای حُسن تو
آیینه را هر آینه حیران بیاوریم
.
شاعر بدون لطف تو شاعر نمی شود
لطفی که دست شعر به دامان بیاوریم
.
شایسته نیست چند قصیده غزل سرود
بر ما وظیفه است که دیوان بیاوریم
.
ای
این کلام پرگهرازحضرت پیغمبر است
کل عالم راعلی مولاومیرو رهبر است
.
درغدیرخم چنین فرموده ختم الانبیا
امتم راتاقیامت ابن عمم سرور است
.
چون علی هرگزنگرددکس شه مشکل گشا
شهرعلمم من ولی دروازه آن حیدر است
.
بارالهاشورعشق حیدر آمد در سرم
مدح مولابر زبانم تا قیام محشر است
.
هردلی درعالم هستی نباشد حیدری
دریقینم جاهل است وحکم حق را کافر است
.
مدعی هرگزمکش دست امیداز دامنش
چونکه مولی المتقین سقای حوض کوثراست
.
گوشهٔ چشمی به تیموری کن ای مولای من
گر چه بر سلطان مظومان عالم نوکر است
.
نوکری هرگز نمیگردد نصیب هر کسی
گر نصیبم شد زتاثیرات شیرمادراست
تا صورت پيوند جهان بود، على بود
تا نقش زمين بود و زمان بود، على بود
.
آن قلعه گشايى که در از قلعه خيبر
برکند به يک حمله و بگشود، على بود
.
آن گرد سر افراز، که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست، نياسود، على بود
.
آن شير دلاور، که براى طمع نفس
برخوان جهان پنجه نيالود، على بود
.
اين کفر نباشد، سخن کفر نه اين است
تا هست على باشد و، تا بود، على بود
.
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود
سلطان سخا و کرم و جود، على بود
.
هم آدم و هم شيث و هم ادريس و هم الياس
هم صالح پيغمبر و داود ، على بود
.
هم موسى و هم عيسى و هم خضر و هو ايوب
هم يوسف و هم يونس و هم هود، على بود
.
مسجود ملايک که شد آدم، ز على شد
آدم چو يک