تو گنجهای خدا را به زیر پا داری
سر از کرم به تهیدستها فرو داری
شب و ستاره و مه، نخل و چاه میگویند
که شب گذشت علی جان هنوز بیداری؟
گهی به تخت خلافت گهی کنار مریض
زمامدار وجودی تو یا پرستاری؟
برای غارت خلخال یک یهودیه
فراز منبر پیغمبر اشک می باری
رعیت تو به جان تو میدهد آزار
به جرم اینکه تو یک مور را نیازاری
قیام و عدل و مروت شود تماشایی
دمی که پای به بازار کوفه بگذاری
مقام و مرتبهات را نهادهای به زمین
که مشک آبِ زنی را به دوش برداری
شرافت و شرف و عدل از شرافت توست
چهار سال عدالت فقط خلافت توست
رسول خواست تو تنها برادرش باشی
برادرش نه! که نفس مطهرش باشی
هزار حیف که در پهندشت ظلمتها
بشر ن
- دوشنبه
- 29
- مهر
- 1392
- ساعت
- 07:24
- نوشته شده توسط
- یحیی