*بند اول : حیرانی *
چنان در پرده غیبی که انسان میشود حیران
نمی داند که هستی تو؟ خدا هستی تو یا انسان؟
اگر معبودی ای انسان، چرا بر خاک می افتی؟
و گر انسان؟ چرا خلقت کنی با دست خود اینسان؟
تو با ایمان ترین هستی و خود مقصود ایمانی
به سمت و سوی تو با سجده ایمان آورد، ایمان
برای تو بسی دنبال برهان می روند اما
نفهمیدند این را که علی باشد خودش برهان
تو را در کشتی نوح و گهی با بت شکن، حتی
تو را دیدند با عیسی و گاهی زاده عمران
تو را دیدار کرده مصطفی در شام معراجش
ملائک را به صف دیده است آنشب یا علی گویان
به هر جایی که جا باشد، اگر ممکن و لا ممکن
و حتی در حرا بودی، تو ای یاسین و الرحمن
نمی دانم چه میگویم نمی گنجی به اوهامم
اگر کفر است ، باشد، لب گزم از ذکر یا سبحان
تو جانانی و جان بخشی و جان در دست تو دادم
یقین دارم که می آیی به وقت مردنم ای جان
*و فردا با ولای مرتضی محشور خواهم شد
و با ذکر علی و فاطمه پر نور خواهم شد*
*بند دوم: حق*
تو را پیغمبران دیدند در حق الیقین با حق
نباشد وصف تو چیزی اگر گوییم، الا حق
تحیر می کند عقل و جنون مجنون شود زیرا
نباشد بین تو اندازه ی مویی جدا تا حق
علی حق و مع الحق و حقیقت جز علی وهم و
علی حق گو و حق خواه و به جز او می شود «لا حَق»
اگر از کعبه بیرون آمدی یعنی که جاء الحق
دهان بگشود بیت الله و می فرمود «هو یاحق»
خدا در دست او داده است میزان حقیقت را
به هرجایی علی می رفت، می شد ناگه آنجا حق
-
نمی دانم چگونه بی علی امت کنار آمد
حقیقت را رها کردند و چسبیدند بر ناحق؟
امیرالمؤمنین باید امام مؤمنین باشد
«اقیموا و ارکعوا ثم اسجدوا» با حق
ملاک حق مگر جمعیت بسیار و پوشالی است؟
مشخص می کند امروز و فردا، راه ما را حق
تو را نشناختیم و تا ابد با بهت میگویم
صد و ده بار یا حق و علی حق و علی یا حق
*و فردا با ولای مرتضی محشور خواهم شد
و با ذکر علی و فاطمه پر نور خواهم شد*
*بند سوم: وحدت *
به حیدر می رسد هر کس، به وحدت می شود نائل
علی میزان اگر باشد، به جز او چیست جز باطل
علی محراب و منبر ، مرتضی، خیبر شکن، حیدر
همان بابای ایتام و همان مقصود هر سائل
همان طوفان همان باران و آن غنچه که می روید
بحول و قوته پا می شود سرمی کشد از گل
همان کرار مرحب کش همان لبخند حلوایی
همان موج خورشان و همان آرامش ساحل
کسی که مرتضی را می کند انکار در فضلش
نمی داند خودش باشد به شرک و کفر خود قائل
ز هر انگشت او صد معجزه، وز پلک او صدها
یکی از معجزات مرتضی باشد: ابوفاضل
خدا می خواست تا حیدر نگردد بت برای ما
خودش انداخت بین فهم ما و مرتضی حائل
اگر هر روز رو بر قبله می آریم در سجده
نفهمیدیم این را. قبله هر دم سوی او مایل ...
... شود. اما چه باید گفت آنکس را ...
که اوجش را نمی بیند؟؟؟!!! مگر کاهل و یا جاهل
در این دنیا نمی بندیم این دل را به هر ناکس
به حب مرتضی آباد می سازیم اینجا دل
*و فردا با ولای مرتضی محشور خواهم شد
و با ذکر علی و فاطمه پر نور خواهم شد*
التماس دعا
- چهارشنبه
- 29
- تیر
- 1401
- ساعت
- 11:43
- نوشته شده توسط
- وحید ولوی
ادامه مطلب