وقت و بی وقت است کار دل، هوایش می کنم
دلبری دارد دلم، حیدر صدایش می کنم
بردن نام علی از واجبات هر شب است
هر شبی یادم رود، فورا قضایش می کنم
جان فدای مهربانی و سَلونی گفتنش
باب علم است و به جهل خود ثنایش می کنم
پای حیدر سنگ خوردن، طعنه خوردن، برکت است
کور خوانده هر کسی گفته رهایش می کنم
با علی تا آخر خط هستم و در این مسیر
اقتدا بر وصله ی روی عبایش می کنم
دست اگر سوی طعام دشمن مولا رود
پیش چشمان همه از تن جدایش می کنم
راحت و آسوده ام از فکر نان، چون تکیه بر...
دست های رازق و مشکل گشایش می کنم
آن کسی که نام حیدر را برایم مشق کرد
تا ابد، بعد از نماز خود دعایش می کنم
آن قدر می گویم از روز غدیرش، عاقبت
بی خبر هرکس که باشد، آشنایش می کنم
نفسِ احمد بودنش بالاتر از هر رتبه ایست
مثل پیغمبر دلم را مبتلایش می کنم
در اُحد با جسم مجروحش نبی را حفظ کرد
تا ابد صحبت از ایمان و وفایش می کنم
باب خیبر... خطبه ی بی نقطه... یا که ردّ شمس...
شک به بنده بودنش با کارهایش می کنم
خلقتش، تأیید توحید است و الله الصمد
با ثنای مرتضی، شکر خدایش می کنم
خاک، سجده گاه مؤمن شد، علی هم بوتراب
در نمازم، روز و شب سجده برایش می کنم
نیستم پیغمبر اما مرتضی فرمان دهد
کودکم را ذبح در پایین پایش می کنم
او که جای خود اگر که قنبرش لب تر کند
هرچه را دارم همه یک جا فدایش می کنم
آه، بر لب... اشک، بر دیده... به لب جان می رسد
تا نظر بر عکس ایوانِ طلایش می کنم
گر که شرط وصل در مرگ است، پس با این حساب
آرزوی مرگ با شوق لقایش می کنم
تا نفس در سینه ام باقی است، در هر حالتی
گریه بر جسم حسینِ سرجدایش می کنم
روضه را سر بسته می گویم کفن پیدا نشد
شرم از تشریح داغ بوریایش می کنم
- دوشنبه
- 20
- مرداد
- 1399
- ساعت
- 09:10
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
ادامه مطلب