مدایح و مراثی امام حسین

مرتب سازی براساس

چشم پرگهر - (چسان خواب آیدم یارب به چشم پرگهرامشب) *

3084
1

چشم پرگهر - (چسان خواب آیدم یارب به چشم پرگهرامشب) چسان خواب آیدم یارب به چشم پرگهرامشب

همی خونابه میبارد ز چشمم تا سحر امشب

اگر خواهی شوم رسوا ندارم باک واند یشه

ازیرا از ازل بوده مرا کار جنون پیشه

اگرصدباردیگرهم خداوندم دهد هستی

کنم آقاحسین جانم به نام نامیت مستی

حریمت را منم سائل به امید ابوفاضل

غم کرب وبلای تو شود آخرمراقاتل

(نفس) در سینه میسوزد،

به جانم شعله میبارد

خداداندتوهم دانی

جنون هم عالمی دارد

  • پنج شنبه
  • 3
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 07:17
  • نوشته شده توسط
  • نفس
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حج ناتمام-(از كعبه رو به كرببلا ميكند حسين) *

6867
5

حج ناتمام-(از كعبه رو به كرببلا ميكند حسين) حج ناتمام
از كعبه رو به كرببلا ميكند حسين
و آنجا دوباره كعبه بنا ميكند حسين
گر ساخته است خانه اى از سنگ و گل خليل
آنجا بناز خون خدا ميكند حسين
روزى كه حاجيان به حرم روى مينهند
پشت از حريم كعبه چرا؟ ميكند حسين

آن حج نا تمام كه بر عمره شد بدل
اتمام ان بدشت بلا ميكند حسين
آنجا وقوف در عرفات ار نكرده است
فرياد معرفت همه جا ميكند حسين
آنجا اگر كه فرصت قربانيش نبود
اينجا هر انچه هست فدا ميكند حسين
آنجا كه سعى بين صفا در دويدن است
اينجا به قتلگاه صفا ميكند حسين
آنجا حنا حرام بود بهرا حاجيان
اينجا ز خون خويش حنا ميكند حسين
وقتى به خيمه گاه رود از پى وداع
اينجا دوباره حج نساء ميكند حسين
بعد از هزار سا

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 04:07
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

« حی علی العزاء »-(از عرش ، از میان حسینیهء خدا) *

3379

« حی علی العزاء »-(از عرش ، از میان حسینیهء خدا) « حی علی العزاء »

از عرش ، از میان حسینیهء خدا
آمد صدای نالهء « حی علی العزاء »
جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا

جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت :
" یا رب اجازه هست ، شوم فرش این عزا "
آدم ز جنت آمد و ناله کنان نشست
در بزم استجابت بی قید هر دعا
او که هزار بار به گریه نشسته بود
یک یا حسین گفت و همان لحظه شد به پا
آری تمام رحمت خود را خدا گرفت
گسترد بر مُحرم این اشک و گریه ها
آن گاه گفت روضه بخوان « ایها الرسول »
جانم فدای تشنه لب دشت کربلا
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز
آید صدای گریه اش از بین روضه ها

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 04:15
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

رحمان نوازنی-(از شرف کعبه اگر قبله گه اهل صفاست) *

3018

رحمان نوازنی-(از شرف کعبه اگر قبله گه اهل صفاست) رحمان نوازنی
از شرف کعبه اگر قبله گه اهل صفاست
وادی کرب و بلا مهبط انوار خداست
فخر بر کعبه کند گرزشرف نیست غریب
ارگاهی که در او نور خدا جلوه نماست

بسوی کعبه بود عالمیان را گر روی
کعبه را روی ارادت بسوی کرب و بلاست
خون خاصان خدا ریخته شد در این ملک
میتوان گفت که آمیخته با خون خداست
کرد در دشت بلا حج خود آنشاه تمام
تا تو آگاه شوی کعبة مقصود اینجاست
بیم از قتل نبودش که برون شد زحرم
لیک پیک حرم محترم کعبه نخواست
کعبه بیت الله و این مطلع انوار حق است
بین که در این دو تفاوت زکجا تا بکجاست
وه که از آب نمودند دریغ از شاهی
کز شرف خاک رهش آبروی آب بقاست
خون بگرید اگر از ماتم او از چه هنوز
از شفق و مساچ

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 04:19
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

از پی وصلش مکان در کربلا خواهیم کرد *

2364

از پی وصلش مکان در کربلا خواهیم کرد از پی وصلش مکان در کربلا خواهیم کرد

از پی وصلش مکان در کربلا خواهیم کرد
تن براهش غرق خون حق خونبها خواهیم کرد
نی که خود در راه وصلش جان و تن سازم فدا
اکبر و عباس و قاسم هم فدا خواهیم کرد

هر کسی سودای معشوقی بسر دارد ولی
ما همه سودای خود را با خدا خواهیم کرد
گر رسیم اندر منای کعبة وصلش ز شوق
چشم را زمزم دل خود را صفا خواهیم کرد
آنچه عهدی را که بستیم با وی از روز ازل
عهد نشکسته بعهد خود وفا خواهیم کرد
حق عاشق نیست الحق سر بروی متکا
گر خدا خواهد سر نی متکا خواهیم کرد
گاه سر بر نوک نی گه سر بچوب خیزران
هر یکی را ما بدیگر آشنا خواهیم کرد
چونکه از صهبای عشق او بعالم سرخوشیم
کی به حور و کوثر وخلد ا

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 04:29
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

تاج مصيتبي -(ارباب عشق را چه صلاي بلا زدند ) *

2594

تاج مصيتبي -(ارباب عشق را چه صلاي بلا زدند ) تاج مصيتبي

ارباب عشق را چه صلاي بلا زدند
اول به نام عقل نخستين صلا زدند

جام بلا به کام بلي گوشد از الست
سنگ بلا به جانب بانک بلي زدند
تاج مصيتبي که فلک تاب آن نداشت
بر فرق فرقدان شه لافتي زدند
پس بر حجاب اکبر ناموس کبريا
آتش زکينه‌هاي نهان برملا زدند
شد لعل دُرفشان حقيقت زمرّدين
الماس کين چه بر جگر مجتبي زدند
پس در قلمرو غم و اندوه و ابتلا
کوس بلا به نام شه کربلا زدند
فرمان نوخطان رکابش که خطّ محو
بر نقش ماسوي زکمال صفا زدند
دست ولا زدند به دامان شاه عشق
بر هر دو عالم از ره تحقيق پا زدند
در قلزم محبّت آن شاه چون حباب
افراشتند خيمه‌ي هستي به روي آب
نام شاعر:آيت الله حاج شيخ محمدحسين عروي اصفه

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 10:12
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

بهشت-(باريد ابر معجزه باراني از بهشت) *

2350
1

بهشت-(باريد ابر معجزه باراني از بهشت) بهشت

باريد ابر معجزه باراني از بهشت

روييد ناله ناله نيستاني از بهشت

پيچيد بوي لاله و سيب وسپند و عود

در حول و حوش لشكر مرداني از بهشت

بانو براي بدرقه آمد ، به دست داشت

يك كاسه آب كوثر و قرآني از بهشت

رفتند دانه دانه شقايق ، كبوتران

با شوق تا دريچه پنهاني از بهشت

آنان كه مانده اند وفادار و استوار

تا نفخ صور بر سر پيماني از بهشت

در روزگار واقعه هم ايستاده اند

در سايه ي مقدس انساني از بهشت

آن سوي دشت حادثه ترسيم مي شود

با دستهاي رانده ي شيطاني از بهشت

اي آنكه آب بر لب خورشيد بسته اي

اي كفر ! اي عطش ! تو چه مي داني از بهشت

مردان سر بلند و سرافراز و تشنه لب

دارند نام پاك مسلماني ا

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 05:12
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

کشف راز -(آه از دمیکه شاه ز من کشف راز کرد) *

2453

کشف راز -(آه از دمیکه شاه ز من کشف راز کرد) کشف راز

آه از دمیکه شاه ز من کشف راز کرد
عزم عراق کرده و ترک حجاز کرد

گفتا که ای برادرو ، ای خواهران من
زین پس بآه و ناله بباید که ساز کرد
شد رهنمون قضا و ، قدر زاد راه او
دستش گرفته مرگ چنین راه باز کرد
شاهین مرگ بر سروی بال و پرگشود
چنگال ظلم باز و ، شکاری آز کرد
بر سوی عشق عاشق دلداده ره سپرد
عشق آفرین بگفت برا و ، یار ناز کرد
صیاد مرگ دام اجل بر رهش فکند
بر تو سن مراد بشد تاخت و تاز کرد
گم کرده آشیان ره صحرا گرفت پیش
همچون قطا و ، عزم رهی بس دراز کرد
گفت آرزوی و صلت ما کرده ای بیا
تا کی بر این امید بباید نیاز کرد
باید کشد بجان غم هجران و سوز عشق
خواهد هر آنکه پرچم حق اهتزاز کرد
چون سرزمی

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 10:18
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

غم سلطان كربلا -(بارد چه؟ خون! كه؟ ديده، چه سان؟ روز و شب! چرا؟) *

5180
5

غم سلطان كربلا -(بارد چه؟ خون! كه؟ ديده، چه سان؟ روز و شب! چرا؟) غم سلطان كربلا

بارد چه؟ خون! كه؟ ديده، چه سان؟ روز و شب! چرا؟
از غم، كدام غم؟ غم سلطان كربلا!

نامش چه بود؟ حسين! ز نسل كه؟ از على!
مامش كه بود؟ فاطمه! جدش كه؟ مصطفى‏
چون شد؟ شهيد شد! به كجا؟ دشت ماريه
كى؟ عاشر محرم! پنهان؟ نه، بر ملا
شب كشته شد؟ نه، روز، چه هنگام؟ وقت ظهر
شد از گلو بريده سرش؟ نى، نى، از قفا!
سيراب كشته شد؟ نه! كسى آبش نداد؟ داد!
كه؟ شمر، از چه چشمه! از سر چشمه فنا!
مظلوم شد شهيد؟ بلى! جرم داشت؟ نه!
كارش چه بد؟ هدايت! يارش كه بد؟ خدا
اين ظلم را كه كرد؟ يزيد! اين يزيد كيست؟
ز اولاد هند، از چه كس؟ از نطفه زنا
خود كرد اين عمل؟ نه، فرستاد نامه‏اى
نزد كه؟ نزد زاده مرجانه دغا
ابن ز

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 05:29
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

باز این چه شعله غم و اندوه ماتم است ؟ *

3015

باز این چه شعله غم و اندوه ماتم است ؟ باز این چه شعله غم و اندوه ماتم است ؟

باز این چه شعله غم و اندوه ماتم است ؟
باز این حدیث حادثه جانگذار چیست؟

باز این چه قصه ایست که با غصه توام است؟
این آه جانگزاست که در ملک دل به پاست‏
یا لشکر عزاست که در کشور غم است
آفاق پر ز شعله برق و خروش رعد
یا ناله پیاپى و آه دمادم است؟
چون چشمه چشم مادر گیتى ز طفل اشک‏
روى جهان چو موى پدر کشته درهم است
زین قصه سر به چاک گریبان کروبیان‏
در زیر بار غصه قد قدسیان خم است
‏گلزار دهر گشته خزان از سموم قهر
گویا ربیع ماتم و ماه محرم است
‏ماه تجلى مه خوبان بود به عشق
روز بروز جذبه جانباز عالم است
‏مشکوة نور و کوکب درى نشأتین
مصباح سالکان طریق وفا حسین‏
کمپان

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

مدایح و مراثی امام حسین(ع) -( کربلاست غربت تلخ غریبها ) * محمود شریفی

47

مدایح و مراثی امام حسین(ع) -( کربلاست غربت تلخ غریبها ) کربلاست غربت تلخ غریب ها
فصل بلند ناله ی أمن یجیب ها
کرببلاست وادی از خود گبشتگی
در موج خون حکایت شیب الخضیب ها
در های هوی تیغ و عطش خاک کربلاست
آئینه تمام نمای حبیبها
تصویر ناب عشق و وفا و صداقتند
در قتلگاه و علقمه خد التریب ها
بر نی سر عزیز خدا بود و میزدند
همپای اشک خواهر او نانجیب ها
شد از شکوه خطبه ی زینب به شهر شام
نقش بر آب نقشه ی مردم فریبها
شاعر : محمود شریفی

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 05:11
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار و مدایح امام حسین(ع) -( دل پیرا پر زده برات حسین ) * جعفر رسول زاده

44

اشعار و مدایح امام حسین(ع) -( دل پیرا پر زده برات حسین ) دل پیرا پر زده برات حسین
جوونا جوونی شون فدات حسین
همه ذرات عالم می دونن
که خدا هم می زنه صدات حسین
تار زلف اکبرت لب خشک اصغرت
ادب برادرت
یاثارالله وبن ثاره
شهیدی که جان نثاری می کنه
عاشقی که حق رو یاری می کنه
هر کی برقی زنگاهت می گیره
سینه رو آیینه کاری می کنه
یارانت خدای اند خوبا کربلایی اند
عاشقا فدایی ان
یاثارالله وبن ثاره
پدرا هیئتی و اهل غمت
مادرا کنیز بزم ماتمت
خودمون تموم سال منتظریم
که بشیم مشکی پوش محرمت
اشکامون که بی ریاست - روزی دلهای ماست
عمرما این گریه هاست
یاثارالله وبن ثاره
بین اون دلا که بی صدا شکست
بهترین دلا تو کربلا شکست
تا سر تو را به نیزه ها زدند
ستون خیمه انبیا شکست
وای

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 05:13
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

مدایح و مراثی در وصف امام سالار شهیدان امام حسین (ع) -( عرشیان شور گرفتند به نام تو حسین ) * محمود شریفی

72

مدایح و مراثی در وصف امام سالار شهیدان امام حسین (ع) -( عرشیان شور گرفتند به نام تو حسین ) عرشیان شور گرفتند به نام تو حسین
محشر عشق به پا کرده قیام تو حسین
غیر پیغمبر و زهرا و علی هیچ کسی
نرسیده ست به معراج مقام تو کسی
کربلا عرصه ی آزادگی و غیرت و عزم
عزت نفس و شرف بود پیام تو حسین
دولت عشق تو تا روز قیامت باقیست
خورده تا سکه ی ایثار به نام تو حسین
به دو عالم ندهد لبّت آقایی را
هرکه شد خاک کف پای غلام تو حسین
شب تسبیح به همراه ملائک تا صبح
جبرئیل آید بر عرض سلام تو حسین
یاوران تو عطش نوش شهادت بودند
جرعهی فیض چشیدند ز جام تو حسین
آب لب تشنهی تو بود ولی قوم سراب
قطرهای زان نرساندند به کام تو حسین
هدیه از باغ خدا بود که تقدیم تو شد
عطر آن سیب که پر کرد مشام تو حسین
آن غروبی که غریبان

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 05:15
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار و مدایح امام حسین(ع) -( نذر حسین بن علی هستی ام ) * حسین برزی

3985
15

اشعار و مدایح امام حسین(ع) -( نذر حسین بن علی هستی ام ) نذر حسین بن علی هستی ام
سینه زدن پای غمش مستی ام
گشته خریدار من رو سیاه
با همه آلودگی و پستیام
خوردهام از دست تو نون و نمک
حضرت ارباب سلام علیک
عالمیان جمله نمک گیر تو
هر چه جوان بوده شده پیر تو
بود و نبودم به فدایت حسین
گردن من تیزی شمشیر تو
ذکر شما ذکر لب هر ملک
حضرت ارباب سلام علیک
عشق شما باده و دل جام شد
عارف و عالم ز تو خوشنام شد
آنکه نشد کرببلا قسمتش
عشق نکرد آخر و ناکام شد
غبطه خورد بر حرمت نُه فلک
حضرت ارباب سلام علیک
خلق شد عیسای مسیح از دمت
حضرت حق مرثیه خوان غمت
اعظم غمهاست غم تو حسین
گریهی بر نام تو گشته محک
حضرت ارباب سلام علیک
جان به فدای بدن بی سرت
وای امان از جگر خواهرت
سوختم

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 05:20
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 جابر عابدی

اشعار و مدایح امام حسین(ع) -( نی ناله میزد ناله های مادرت را ) * جابر عابدی

40

اشعار و مدایح امام حسین(ع) -( نی ناله میزد ناله های مادرت را ) نی ناله میزد ناله های مادرت را
سوز درون ناله های دخترت را
گویی که پیغمبر برای رزم میرفت
وقتی فرستادی به میدان اکبرت را
بر خویش بالید آسمان وقتی که میدید
بر دامنش خون گلوی اصغرت را
خم شد کنار علقمه کوه تو یعنی
کشتند عباس آن یل نام آورت را
مشک و علم نالان شدند آخر ندیدند
دست علمدار رشید لشگرت را
خورشید خونین شد نمایان تا که کردند
بر نیزه با دستان نا پاکان سرت را
هرگز نمیدانم چه حالی داشت یا رب
چون غرق در خون دید زینب پیکرت را
شاعر:جابر عابدی

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 05:30
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

باز اين چه شورش است -(باز اين چه شورش است مگر محشر آمده) *

3712
3

باز اين چه شورش است -(باز اين چه شورش است مگر محشر آمده) باز اين چه شورش است

باز اين چه شورش است مگر محشر آمده
خورشيد سر برهنه به صحرا در آمده

آتش به کام و زلف پريشان و سرخ روي
اين آفتاب از افقي ديگر آمده
چون روز روشن است که قصدش مصاف نيست
اين شاه کم سپاه که بي لشکر آمده
ياران نظر کنيد به پهلو گرفتنش
اين کشتي نجات که بي لنگر آمده
"شاعر شکست خورده ي توفان واژه هاست "
يا اين غزل بهانه ي چشم تر آمده ؟
بانگ فياسيوف خذيني است بر لبش
خنجر فروگذاشته با حنجر آمده
آورده با خودش همه از کوچک و بزرگ
اصغر بغل گرفته و با اکبر آمده
اي تشنگان سوخته لب تشنگي بس است
سر برکنيد ساقي آب آور آمده
اين ساقي علم به کف بي بديل کيست ؟
عطشان در آب رفته و عطشان تر آمده
اين سا

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

عشق تو -(بازار برده ها ارباب حسين(ع) منو خرید) *

2823
1

عشق تو -(بازار برده ها ارباب حسين(ع) منو خرید) عشق تو

بازار برده ها ارباب حسين(ع) منو خرید
سر سفره حسين(ع) چه چیزایی به من رسید

عکس تو اندازه قاب دل من شده است
عشق تو قاطی این آب و گل من شده است
صداهای شهداء تو گوش ما هی می خونن
قافله داره میره حسینی ها جا نمونن
زندگی بی شهداء برای ما جهنمه
هرچی از هجر اونا گریه کنیم بازم کمه
چی میشه با زینبت(س) ی شب بیای هیئت ما
به خودت قسم آقا، اینجا میشه کربُبلا
به دلم آرزوی مرقد کربلا دارم
دلخوشم یه ارباب کریم و باوفا دارم
هر کی ام یا هر چی ام آقا فقط تو رو دارم
این ی بار رو راست میگم، من بخدا دوستت دارم
کاش می دونستی آقا که من چقدر دوستت دارم
همه شب به عشق تو سر به بیابون می ذارم
دستت رو بذار رو قلب

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 09:06
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

طاقتم را طاق کرد-(باز هستی ، طاقتم را طاق کرد) *

3611
1

  طاقتم را طاق کرد-(باز هستی ، طاقتم را طاق کرد) طاقتم را طاق کرد

باز هستی ، طاقتم را طاق کرد
دفتر صبر مرا ، اوراق کرد

یادم آمد خلوتی خالی ز غیر
پیری اندر صدر آن ، یادش به خیر
خم صفت ، صافی دل و روشن ضمیر
خضر وش ، گمگشتگان را دستگیر
مرمرا از حال خویش افزوده حال
خواب بود این می ندانم یا خیال؟
هشت بر زانو، سر تسلیم من
خواست تا سری کند تعلیم من
پس لب گوهر فشان آورد پیش
پیشتر بردم دو گوش هوش خویش
از دم آن مقبل صاحب نظر
گشتم از شور شهیدان با خبر
عالمی دیدم از ازین عالم برون
عاشقانی سرخ رو یکسر ز خون
دست بر دامان واجب ، بر زده
خود ز امکان خیمه بالاتر زده
گرد آن شمع هدی از هر کنار
پر زنان و پر فشان ، پروانه وار
ترسم از این بیشتر، شرحی دهم
تار تن

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 09:09
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

باز محرّم رسيد-(باز محرّم رسيد ماه عزاي حسين) *

10836
37

باز محرّم رسيد-(باز محرّم رسيد ماه عزاي حسين) باز محرّم رسيد

باز محرّم رسيد ماه عزاي حسين
سينه ما مي‌شود کرب و بلاي حسين

کاش خدا قستم رزق حلالي کند
تا که توانم کنم خرج عزاي حسين
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگيرم صفا من ز صفاي حسين
هرکه عزدار اوست شيعه و غمخوار اوست
ناله او مي‌دهد سوز صداي حسين
مادر او فاطمه خوب دعا مي‌کند
هرکه بريزد ز چشم اشک براي حسين
اشک عطاي خداست هديه خيرالنساست
نيست کسي لايقش غير گداي حسين
ماه محرم کند جامعه را زير و رو
جمله جوانان شوند مست ولاي حسين
بهتر از اين گريه‌ها نيست سلاحي به دست
تا که بماند بپا دين خداي حسين

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 09:20
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

قبیله آدم -(آن روز بر قبیله آدم چه می گذشت) *

2941

قبیله آدم -(آن روز بر قبیله آدم چه می گذشت) قبیله آدم

آن روز بر قبیله آدم چه می گذشت
بر دشت شب گرفته ماتم چه می گذشت

آن روز بی تبسم خورشید بی نسیم
بر لحظه های سرخ محرم چه می گذشت
در ساحل سیاه ترین جویبار دشت
بر غنچه های گلشن خاتم چه می گذشت
بر شانه های خسته و آلاله پوش عشق
غرق غرور للتی .. اقوم چه می گذشت
بانوی آب زل زده بر خیمه عطش
بر ساقیان تشنه زمزم چه می گذشت
دیوارهای غیرت کوفه فرو نشست
بر اهل شرمسار جهنم چه می گذشت
با واژه های مرده کجا می توان سرود
آن روز بر قبیله آدم چه می گذشت
احمد خونسار

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 10:25
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

وفا -(آمده¬ام بکربلا بعهد خود وفا کنم) *

3238

وفا -(آمده¬ام بکربلا بعهد خود وفا کنم) وفا
آمده¬ام بکربلا بعهد خود وفا کنم
بابتلای هر بلا خالق خود رضا کنم

آمده¬ام که در برم کشته شود برادرم
در دل زار مضطرم نالة یا اخا کنم
آمده¬ام که قاسمم زیر سم ستورها
گردد پایمال و من دست زخون حنا کنم
آمده¬ام که یک دله از دم تیر حرمله
اصغر شیرخواره را برره حق فدا کنم
آمده¬ام که تا شود خواهر من اسیر کین
وزغم عابد حزین محشر غم بپا کنم
آمده¬ام که از قفا سر زتنم جدا شود
تا که بدشت نینوا بر سر نی نوا کنم
آمده¬ام در این زمین تا که شوم شهید کین
از غم مرگ اکبرم خون دل مصطفی کنم
آ

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 10:29
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

فـاصله-(آقا بــه خــدا مــا ز شـمــا فـاصله داریم) *

3156
1

فـاصله-(آقا بــه خــدا  مــا ز شـمــا  فـاصله  داریم) فـاصله

آقا بــه خــدا مــا ز شـمــا فـاصله داریم
بــا اصل مــرامــت به خدا فاصلـه داریم

بـا شور تــو و کرببلا محــفلــمــان گــرم
هم بــا تــو و بــا کربــبـلا فاصــلــه داریم
با چشمه‌ی احساس تــو ای خـون خداوند
با این همه تــزویر و ریـا فاصــلــه داریم
تــا کربــبــلا تــا غـــم تنــهاییــت آن روز
صد حــنــجره فریــاد صـدا فاصــله داریم
دیوار و در و دفترمان عکس شهـیـد است
با حــرمت خـــون شــهـــدا فاصــله داریم
گر مرجـع تقلید شمــا زینب کـبــری است
خواهر ز چه رو این همه ما فاصله داریم
تــصویــر تو را آیــنــه فــریــاد بــر آورد
با عـصمت حق، تا به کجــا فاصــله داریم
ما وارث خــون شــهــدا

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 10:33
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

سائل-(آفریدند مرا تا که گدایت باشم) *

4340
1

سائل-(آفریدند مرا تا که گدایت باشم) سائل

آفریدند مرا تا که گدایت باشم
سائل دائمی دست عطایت باشم

آفریدند مرا از تو بگیرم عصمت
شیعه چشم و دل غرق عزایت باشم
تا خدا هست تو هم باقی بالله هستی
می شوم مثل تو گر ازشهدایت باشم
چون عزای تو بقای همه دین خداست
آمدم گرمی این بزم عزایت باشم
تو قتیل العبراتی که خدا فرموده:
«ای حبیبم من الله بهایت باشم»
گر نشد زنده بیایم به حریمت مددی
تا که مدفون شده در کرببلایت باشم
اشک ما تلبیه ماست به حل من ناصر
داده ای اذن که این گونه فدایت باشم
شدی آواره که اسلام نگردد تحریف
کاش آوراه این حکم ولایت باشم
جواد حیدری

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 10:36
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

آسمان-(آسمان، مات و مبهوت مانده ست در سکوت مه آلود صحرا) *

3218

آسمان-(آسمان، مات و مبهوت مانده ست در سکوت مه آلود صحرا) آسمان
آسمان، مات و مبهوت مانده ست در سکوت مه آلود صحرا
یک بیابان عطش گشته جاری، پای دیوار تردید دریا

غوطه ور مانده در حیرت دشت، پیکر مردی از نسل توفان
مردی از توده خون و آتش، مردی از تیره روشنی ها
کربلا، غوطه ور در غم اوست، او که نبض بلوغ زمانه ست
غربت ساقی تشنگان است، آن چه در دست جاری ست هرجا
هفت پشت عطش سخت لرزید، آسمان ابرها را فرو ریخت
شانه های زمین را تکان داد، هق هق گریه تلخ سقا
آه! ای غربت بی نهایت، آه ای خواهش بی اجابت
زخم های بیابان شکفته ست، دشت در دشت، صحرا به صحرا
شرمسار لبانت فرات است، بر دل آب افتاده آتش
کرده دریا به روی نگاهت، باز آغوش گرم تمنا
در دل اندوه! اندوه! اندوه! درد،

  • شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 10:41
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

آسمان خم شده -(آسمان خم شده تا بوسه زند مويش را ) *

2926

آسمان خم شده -(آسمان خم شده تا بوسه زند مويش را                          ) آسمان خم شده
آسمان خم شده تا بوسه زند مويش را
ماه ديده ست در آيينه او رويش را

تشنه لب آمده آورده به قربانگاهت
گردن ِعاشق هفتاد و دو آهويش را
لاله با ياد تو از جام تهي مي نوشد
چشم نرگس به تومديون شده سوسويش را
آسمان مشك به دندان مهي خواهد داد
كه زمين پل زده بر دجله دو بازويش را
خنجر و حنجره ي سرخ تو «وا فريادا ....»
آه اي خاك به ما هم برسان بويش را !
ماه در كاسه خون خون خدا در صحرا
آسمان خم شده تا بوسه دهد مويش را

آسمان خم شده تا بوسه زند مويش را
ماه ديده ست در آيينه او رويش را
تشنه لب آمده آورده به قربانگاهت
گردن ِعاشق هفتاد و دو آهويش را
لاله با ياد تو از جام تهي مي نوشد
چشم نرگس به تومديون

  • یکشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 11:16
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

کشتی نجات -(لطف حسین مارا تنها نمی گذارد) *

13102
34

کشتی نجات -(لطف حسین مارا تنها نمی گذارد) کشتی نجات
لطف حسین مارا تنها نمی گذارد

گر خلق وا گذارد او وا نمی گذارد

او کشتی نجات و کشتی شکسته مائیم

مولا به کام غرقاب مارا نمی گذارد

هل من معین اورا باید جواب دادن

شیعه امام خود را تنها نمی گذارد

زهرا به دوستانش قول بهشت داده است

برروی گفته خویش او پا نمی گذارد

ما و فسرده حالی مولا نمی پسندد

مسکین و دست خالی مولا نمی گذارد

از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم

باید که سوخت مارا زهرا نمی گذارد

« حاجي مويد»

  • یکشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 11:20
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

صهبای عشق-(اگر صهبای عشق یار ، کس را عشقباز آرد) *

2906
1

صهبای عشق-(اگر صهبای عشق یار ، کس را عشقباز آرد) صهبای عشق

اگر صهبای عشق یار ، کس را عشقباز آرد
بهر راهی، رود عشقش براه عشق باز آرد

جفا و ناز را هر قدر معشوق آورد افزون
فزون تر عشاق اندر در گهش روی نیاز آرد
حریفانه برون تازد کلاه از سر براندازد
قمار عشق در بازد که خود را پاکباز آرد
بنازم عشقبازی کوز خون دل وضو گیرد
که تا بر قبلة ابروی معشوقش نماز آرد
زهی عابد که در محراب مقتل معتکف گردد
زیک رکعت نماز ، اسلام و دین را سرفراز آرد
زند یک بارگی بر ما سوی الله چار تکبیری
شود عین حقیقت ، خویش بیرون از مجاز آرد
ننوشد آب با لب تشنگی جز ازدم خنجر
جهانی را ز سوز خویش در سوز و گداز آرد
کند روزی براه دوست هفتاد و دو قربانی
برای امتان ز آتش مگر خط جواز

  • یکشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 11:29
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

حسین را صدا بزن -(اگر که دل شکسته‏اى حسین را صدا بزن ) *

4199
5

حسین را صدا بزن -(اگر که دل شکسته‏اى حسین را صدا بزن  ) حسین را صدا بزن

اگر که دل شکسته‏اى حسین را صدا بزن
اگر ملول و خسته‏اى حسین را صدا بزن

در این بهار معرفت پرستوى بهارى‏ام
اگر چه پر شکسته‏اى حسین را صدا بزن
سحَر شد و سپیده زد چرا تو همچو مرغ شب
لب از ترانه بسته‏اى حسین را صدا بزن
تو سر به زانوى غمى زشَرم کرده‏هاى خود
چرا غمین نشسته‏اى حسین را صدا بزن
اگر به باغ آرزو به عشق کربلاى او
دل از همه گسسته‏اى حسین را صدا بزن
رضایی

  • یکشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 11:35
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

ارباب-(الا خورشيد عالمتاب ،ارباب) *

8546
13

ارباب-(الا خورشيد عالمتاب ،ارباب) ارباب
الا خورشيد عالمتاب ،ارباب
قرار هر دل بي‌تاب، ارباب

نه تنها من که ديدم آفرينش
تو را مي‌خواندت ارباب، ارباب
به هر ابري که افتد چشم مستت
از او بارد شراب ناب، ارباب
تو آن بودي که هر شب در بر تو
گدايي مي‌کند مهتاب ،ارباب
من آن در را که غير از او دري نيست
کنم با قلب دق‌الباب، ارباب
بياد چشم تو بيمارم امشب
طبيبا بر سرم بشتاب، ارباب
اگرچه ريزه خوارم بازگويم
بيا امشب مرا درياب ،ارباب
به بيداري اگر قابل نباشم
مرا امشب بيا در خواب، ارباب
چو شمعي در هواي کربلايت
دلم شد قطره قطره آب، ارباب
ز چشمانم از اين چشم انتظاري
چکد هم اشک هم خوناب، ارباب
نام شاعر:حاج حيدر توكلي

  • یکشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 11:36
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

فخر کربلا -(الحق نماز آن بدر بی نیاز کرد ) *

2226
1

فخر کربلا -(الحق نماز آن بدر بی نیاز کرد ) فخر کربلا

الحق نماز آن بدر بی نیاز کرد
کز خون وضو گرفت و به مقتل نماز کرد

از عشق از شه شهید بیاموز هر چه داشت
از جان و دل بدرگه جانان نیاز کرد
ساقی هر آنچه داشت بلادادیش بدست
دست از برای ساغر دیگر دراز کرد
گه در تنور گه بسنان شد سرش عجب
در راه عشق طی نشیب و فراز کرد
پیوست با حسین و برید از یزید حر
باید چنین بدل بحقیقت مجاز کرد
زیبد اگر بکعبه کند فخر کربلا
در وی مکان چو خسرو ملک حجاز کرد
در دل صغیر را چه شرر بود کاینچنین
جانها کباب از سخن جانگذار کرد
صغیر اصفهانی

  • یکشنبه
  • 6
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد