چسان خواب آیدم یارب به چشم پرگهرامشب
همی خونابه میبارد ز چشمم تا سحر امشب
اگر خواهی شوم رسوا ندارم باک واند یشه
ازیرا از ازل بوده مرا کار جنون پیشه
اگرصدباردیگرهم خداوندم دهد هستی
کنم آقاحسین جانم به نام نامیت مستی
حریمت را منم سائل به امید ابوفاضل
غم کرب وبلای تو شود آخرمراقاتل
(نفس) در سینه میسوزد،
به جانم شعله میبارد
خداداندتوهم دانی
جنون هم عالمی دارد
- پنج شنبه
- 3
- آذر
- 1390
- ساعت
- 07:17
- نوشته شده توسط
- نفس