من به جز این روضه ها جایی ندارم خانه؛ نه!
کفتر جلد تو جز اینجا ندارد لانه؛ نه!
دیدن معشوق، طبعاً باعث دیوانگیست
می شود آیا تو را دید و نشد دیوانه؟ نه!
از همان بدو تولد عاشقت گشتم حسین
داستان عشق من با تو نبود افسانه؛ نه!
در طریق نوکری جُون است پرچمدار من
نوکری را میدهم بر منصب شاهانه؟ نه!
من گدایی میکنم از تو فقط یک چیز را...
از تو میخواهم نگاهت را و آب و دانه نه!
فیض اشک من فقط با چای بعدش کامل است
هست جز فنجان چای روضه ات پیمانه؟ نه!
اربعینم لنگ امضای رقیه مانده است
کار من حل می شود بی اذن آن دُردانه؟ نه!
**
با گلایه گفت: پیش من بیا بابای من
به کلیسا سرزدی اما به این ویرانه نه!
تو همیشه موی من را شانه می کردی پدر
خوب میدانم که این دفعه نداری شانه؛ نه!
شاعر:علی میر حیدری
- پنج شنبه
- 10
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 11:27
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی