به علی هم نگفتی ای زهرا
که چگونه شبت سحر میشد
هر کسی با علی عداوت داشت
به تو در کوچه حمله ور میشد
جسمِ در هم شکسته ات هر دم
هدف ضربه ای دگر میشد
چشمشان تا که برعلی افتاد
ضربه هاشان شدیدتر میشد
*کی باور میکرد یه زنِ هیجده ساله ، دورش چهل تا نامحرم ... هی به علی نگاه کنن ، زهرا را بزنن ... اینجا آخرین جایی نبود که دورِ یه زن حلقه زدن ... یه جایی دیگه ام سراغ دارم .. دور یه زن مردها حلقه زدن ..
هرچه او بیشتر نفس میزد ..
بیشتر میزدند زینب را ..
تیغ ها مانده بود در گودال
با سِپَر میزدن زینب را ..
یک نفر مانده بود در گودال
صدنفر میزدن زینب را ..
بیاید همین الان نیت کنیم برا زیارت حرم حضرت رق
- پنج شنبه
- 11
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:24
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور