ای تشنه لبِ کربلا
زینبو تنها نذار
پاشو از جا داداش حسین
پاشو غمگینم و زار
پاشو که نورِ چشمای
تیره و تارِ منی
پاشو که تو محافظ و
پناه و یارِ منی
پاشو که شده خواهرت بی پناه
پاشو وُ ببین منمو یه سپاه
پاشو داداشم داداشم
پاشو داداشم، لباتو خیس کنم با اشکام
پاشو داداشم، نرو نذار منو تو تنهام
پاشو داداشم، ببین دارن کیا میان آخه به همرام
ای داداش سنانِ بی حیا و مست
ای داداش دستای خواهره تو بست
ای داداش چه قد نانجیبه و پست
ای داداش
به سمتِ من، شده خیره چشِ ناپاک
چرا خون از، رو رگ هات میریزه رو خاک
حسین جانم
ردِ خاکِ، کفِ کفشِ سنان روته
یه نیزه س که، شکسته توی پهلوته
حسین جانم
بگو به من آخه،
- پنج شنبه
- 21
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:05
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور