نینوا غوغا شد,
وای از آن لحظه که خورشید ولا تنها شد,
همه جا ریخت بهم,
در دل کرببلا سیل بلا برپا شد,
زد به میدان ارباب,
مضطرب قلب تمام حرم طاها شد
لحظاتی طی شد,
جلوه گر اوج نبرد پسر زهرا شد,
چه نمایان جنگی!!,
وحشت از هیبت او در دل دشمن جا شد,
همگی ترسیدند,
زنده انگار اسدُالله علی اعلی شد,
خسته و لب تشنه,
از دل کینه برون پادشه دنیا شد,
تشنگی رنجش داد,
غرق آتش تن آن دلبر بی همتا شد,
بی حیا سنگی زد,
خورد با ضربت و پیشانی آقا وا شد,
حال شد روضه شروع,
وای از آن لحظه که پیراهن شه بالا شد,
چشم خَنَّاس دمی,
خیره بر سینه ی نورانی آن آقا شد,
سینه را کرد هدف,
سر تیر از کمر شاه ولا پیدا شد,
بی
- دوشنبه
- 11
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 18:07
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور